شهید مصیب فرامرزی، لذت و شادابی دوران کودکی را مانند همسالان خود نه در بازیهای کودکانه، بلکه در سجاده سبز نماز میدید با درد و رنجهایی که گریبانگیر مردم جامعه بود آشنا بود.
سرایدار بیمارستان طالقانی گنبدکاووس بود، دوران خدمت سربازی را هم گذارند اما دوباره برای مبارزه به دشمن بعثی آماده و به جبهههای حق علیه باطل اعزام شد و در منطقه گیلانغرب مدال شهادت گرفت.
شهید «حسینعلی معماری بالاجاده» هنوز به سن مشمولیت نرسیده بود به خاطر علاقهای که به امام داشت برای دفاع از کشور عازم جبهههای حق علیه باطل شد و پس از رشادتهای فراوان در سومار به فیض شهادت رسید.
همرزم شهید محمدحسن صادقی گفت: با شکستن خط دشمن، میخواستم به شهید بگویم میخواهم به پشت خط جبهه بازگردم، شهید به همین خاطر مرتبا یادآور میشد: نگران نباش انشاءالله اتفاقی نمیافتد.
شهید «ولیالله استرآبادی» در وصیت نامهاش نوشت: پیام خون مرا همراه با عمل به مسائل شرعی و اسلامی به همه برسانید.
شهید «غلامحسین رحمانی» در آخرین نامهای که برای همسرش نوشته است، بیان میکند: «همسرم زندگی یک کلاس درس بیش نیست که انسان باید دیر یا زود امتحان پس بدهد.
شهید «قربان فرجی» در وصیتنامهاش نوشت: ای خدای بزرگ ما را یاری کن تا بتوانیم راه خونبار شهدایمان را ادامه دهیم و تا آخرین نفس از انقلاب اسلامی دفاع کنیم.
مادر شهید میرعرب نقل میکند: عباس هیچ وقت لباس نو نمیپوشید و میگفت مادر اگر من لباس نو بپوشم، دل بچههایی که توان خرید لباس را ندارند به درد میآید.
اسماعیل صفاری در حالی که لبخند بر لبانش نقش بسته بود به مسافران تشنه هندوانه داد و گفت: زودتر از اینجا بروید اگر مادرمان بفهمد که شما سید هستید تا تمامی هندوانهها را به شما ندهد راضی نمیشود.
شهید محمود قوانلو در وصیت خود نوشت: سیاهی چادرتان، بیش از سرخی خون من قلب دشمن را میلرزاند.
© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.