1394-07-28 20:25
1437
0
22377
یاداشتی به قلم حسن بیارجمندی :

نفوذ و رخنه سیاسی از دریچه درخواست «دیپلماسی میانجی گرایانه» / تحلیلی بر چرایی شکست نشست جانبی کنفرانس امنيتي مونيخ !

میانجیگری (Mediation) که از جمله روش های حل و فصل مسالمت آمیز اختلافات و منازعات در سطح روابط بین الملل است که در آن طرف ثالث به منظور پایان بخشیدن و یا کاهش اختلاف  بین دو طرف منازعه بصورت مستقل یا به درخواست یکی از طرفین و یا دیگری ورود نموده و به طور« دوستانه » و با حسن نیت مساعدت و همکاری در حل و فصل آن می نماید!

به گزارش گلستان ما ؛ حسن بیارجمندی دانشجوی دکتری دانشگاه روابط بین الملل مسکو وابسته به وزارت خارجه روسیه طی یادداشتی نوشت: میانجیگری (Mediation) که از جمله روش های حل و فصل مسالمت آمیز اختلافات و منازعات در سطح روابط بین الملل است و در منشور ملل متحد مورد توصیه قرار گرفته و به رسمیت شناخته شده است(ماده 33-1)؛در اصطلاح حقوق بین الملل به شیوه ای دیپلماتیک که در آن طرف ثالث ( کشور ، سازمان بین المللی و یا یک شخص وابسته بدان ها ) به منظور پایان بخشیدن و یا کاهش اختلاف  بین دو طرف منازعه بصورت مستقل یا به درخواست یکی از طرفین و یا دیگری ورود نموده و به طور« دوستانه » و با حسن نیت مساعدت و همکاری در حل و فصل آن می نماید!

جمهوری فدرال آلمان بعنوان کشوری که در دو جنگ جهانی اول و دوم نقش مستقیم و فاجعه باری داشته است ؛ با عنایت به جایگاه این کشور بعنوان بزرگ‌ترین اقتصاد ملی در اروپا و جایگاه قابل توجه کنونی آن در عرصه بین الملل بعنوانی یکی از اعضای لابی جامعه بین الملل و شریک راهبردی اعضای دائم شورای امنیت و سازمان ملل متحد و از قدرتمندترین اعضای اتحادیه اروپا ، ناتو و گروه هشت در یک دهه اخیر بصورت تامل برانگیزی ظاهرا کوشیده تا با اتخاذ «دیپلماسی میانجی گرایی » ضمن بازسازی چهره گذشته خویش ، نقش و جایگاه خویش را بعنوان یکی از مدعیان عضویت دائم در شورای امنیت سازمان ملل برجسته  نماید و با مشارکت فعالانه در حل مسائل منطقه ای و جهانی به این آرزوی دیرین و فروخورده پس از جنگ جهانی دوم  جامع عمل بپوشاند.

11

اگر از میانجیگری های آلمان در ارتباط با حزب الله و گروه های جهادی فلسطین بگذریم مواردی چون:

1- میانجیگری وزیرخارجه آلمان در سال 2008 با وزیر خارجه وقت ایران درباره مذاکرات هسته ای،

2- طرح موضوع میانجیگری آلمان بین ایران و آمریکا همزمان با سفر گرهارد شرودر ، صدراعظم سابق آلمان به ایران در سال 2009 و درخواست گفت و گوی مستقیم تهران و واشنگتن ،

3- میانجی گری آلمان در مذاکرات پنهانی میان طالبان و امریکا در سال 2011 در خاک آلمان با حضور مقامات وزارت خارجه و سازمان اطلاعات مرکزی امریکا و یکی از خویشاوندان ملا عمر،

4- طرح موضوع میانجیگری آلمان بین دولت افغانستان و طالبان در حاشیه نشست توکیو در  ژوییه  2012 به دلیل نزدیکی آلمان با طالبان ! ،

5- دیپلماسی پنهانی آلمان برای میانجیگری بین نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری افغانستان (عبدالله عبدالله و اشرف غنی احمدزی)در ژوئن 2014 با میدان داری"میشائیل کوخ" دیپلمات و فرستاده ویژه وزارت خارجه آلمان،

6- تلاش اشتاین مایر وزیر خارجه آلمان برای میانجی گری بین ایران و عربستان در مناقشه یمن با گسیل کردن معاون وزیر خارجه آلمان به منطقه خاورمیانه در آوریل 2015

7- طرح موضوع میانجیگری آلمان بین ایران و اسرائیل! در جریان سفر اخیر(2015) زیگمار گابریل ، وزیر اقتصاد آلمان و قائم‌مقام آنگلا مرکل، صدراعظم این کشور به تهران بعنوان یک پیش شرط برای بهبود روابط اقتصادی با غرب و اعلام این مطلب که اگر این موضوع مورد بحث قرار نگیرد ایران نمی‌تواند در بلند مدت روابط اقتصادی خوبی با آلمان برقرار کند .و...حکایت از اتخاذ یک سیاست راهبردی دارد.

شاید از منظر بعض تحلیل گران سیاسی تنها نکته مهمی که از چنین سیاستی به ذهن متبادر بشود همین اهداف ظاهری پیش گفته باشد.

اما بر اساس همین مصادیق نکات قابل تامل و توجهی در این سیاست خارجی وجود دارد که بدون توجه بدان ها نمی توان تحلیل واقع گرایانه ای از این سیاست راهبردی آلمان ها و صحنه گردان اصلی آن داشت:

1-عمده این میانجی گری ها مرتبط با حوزه خاورمیانه(غرب آسیا) و  سیاست های خاورمیانه ای ایالات متحده است

2- عمده این میانجی گری ها در طرفداری از یک طرف (اعم از کشور یا گروه و...) و یا یک خواست،اقدام،وضعیت و...  نامشروع  است-که نفع و منافع ایالات متحده و کشورهای غربی در آن است- و این میانجی گری و طرح آن در عرصه بین الملل منجر به اولا مشروعیت به آنان و آن خواست و وضعیت در میز مذاکرات می شود ثانیا طرف مشروع این میانجی گری را وارد میدان بازی خود و مجبور به بازی کردن براساس قواعد خود می کنند ثالثا تحت عنوان«دیپلماسی بُرد-بُرد» منافع تامین نشده و  نامشروع خود را با تشبث به یک شیوه حقوقی تامین می کنند.

3- عمده این میانجی گری در مواردی است که ایالات متحده و غرب نتوانسته اند از طریق ابزارهای سخت و نرم به منافع مورد نظر خود دست پیدا کنند اما از دریچه درخواست «دیپلماسی میانجی گرایانه» به کف انتظارات خود دست یافته اند.بعبارت دیگر یک بازی کاملا «باخت-برد» را به یک بازی«برد-برد» مبدل ساخته اند.

4-در عمده این میانجی گری ها در روند اجرای توافقات بعمل آمده و علی رغم بدست آوردن« کف انتظارات نامشروع خود» ،همچنان به اقدامات پشت پرده خود برای دستیابی به «سقف انتظارات نامشروع خود» ادامه می دهند و در بسیاری از موارد به این سقف نیز دست می یابند تا النهایه آن بازی را به یک بازی«برد-باخت» مبدل کنند و ...

3

این وضعیت بخوبی نشان می دهد که جمهوری فدرال آلمان در طراحی و اجرای این سیاست هوشمندانه تحت پوشش «دیپلماسی میانجی گرایانه» یک بازیگر تنها و خیرخواه نیست و این سیاست بخشی از راهبری یک سیاست دسته جمعی  در حوزه غرب آسیا است که اولا بدنبال حفظ و تقویت نفوذ «بلوک غرب» در غرب آسیاست ثانیا بدنبال تضعیف و فروپاشی «بلوک مقاومت» است.

بنابراین رکن اصلی این سیاست خارجی همکاری و همراهی با ایالات متحده و تامین منافع خاورمیانه ای آن است.این موضوع را نه تنها با عنایت به دلایل صدرالاشاره می توان دریافت بلکه از خط  و آتش هوشمند رسانه ای این کشور که درست نقطه مقابل میانجی گری و بیطرفی در مسائل بین المللی است قابل برداشت و تحلیل است.این تجربه ای است که نگارنده براساس مطالعه گزارش های میدانی و کتابخانه ای از اقدام مشابه آلمان ها در شرق اروپا و خاصه اوکراین در سالهای اخیر(در پیشبرد سیاست راهبردی همسایگی شرق) بدان دست یافته و به آن باور کارشناسی دارد.

در انقلاب نرم ۲۰۱۴ اوکراین، دولت فدرال آلمان تحت پوشش همین سیاست «دیپلماسی میانجی گرایانه»نقش سیاسی مرموزانه ای را ایفا نمود که بطور خاص در برگزاری انتخابات زودهنگام ریاست جمهوری اوکراین در ۲۵ مهٔ ۲۰۱۴ میلادی(بدنبال نقض توافق‌نامه‌ ویکتور یاناکوویچ رئیس‌جمهور قانونی این کشور با مخالفان در ارتباط با انتخابات زودهنگام ، از سوی معترضان و برکناری و همچنین تغییر قانون اساسی) و نتیجه مهندسی شده آن برای روی کار آمدن پترو پروشنکو مستقل!!!، می توان بوضوح مشاهده کرد.

انتخاباتی که با میانجی گری آلمان مقرر شده بود ، نتیجه آن به یک بازی« برد-برد » میان دو طرف منازعه  منتهی شود و البته  نه آنکه تلاش صرف برای روی کارآمدن پترو پروشنکو(مستقل!) و روی کارنیامدن یولیا تیموشنکو رهبر «حزب میهن» و از رهبران انقلاب نارنجی و اوله لیاشنکو از رهبران رادیکال بلکه روی کار آمدنی که با خود یک سیاست مستقلانه ای را نیز در وضعیت بحرانی اوکراین دنبال کند.

اما همین بازی بظاهر برد- برد در نهایت به یک بازی برد-باخت تبدیل شد و جالب اینکه چند ماه  بعد از این اقدام در نوامبر 2014، والتراشتان مایر وزیرامورخارجه آلمان با سفر به مسکو بر لزوم تلاش برای حل سریع بحران اوکراین و آمادگی برلین برای ایفای نقش میانجی در شرق اوکراین! تاکید می کند.

او در دیدار با سرگئی لاوروف، همتای روسی خود به نکته بسیار قابل تاملی اشاره می کنند که: «بیست و پنج سال بعد از سقوط دیوار برلین هنوز هم این عدم گفتگو و تقابل است که بجای گفتگو و تعامل و همکاری ما را تهدید می کند» و بوضوح از عمق زیاده خواهی غرب در این مذاکرات و گفتگوهای طولانی و فرسایشی کاملا هدفمند پرده برمی دارد.

5

نشست جانبی کنفرانس امنيتي مونيخ - که در روز شنبه با حضور وزیر خارجه آلمان و تعدادي از مقامات  و وزراي خارجه برخي از کشورهاي اروپايي و منطقه  غرب آسیا (خاورميانه) در تهران برگزار گردید - از این قاعده کلی و پوششی « دیپلماسی میانجی گرایانه » آلمان مستثنی نبوده و نیست.

نشستی که بر اساس اعلام رسانه های غربی به منظور گفتگو با ایران برای پیدا کردن راه حلی برای بحران سوریه و طرح موضوع میانجی‌گری آلمان در خاورمیانه برگزار شده است و نگارنده براساس دلایلی آنرا جزو برنامه های مورد انتظار طرف غربی در پسا برجام می داند و آنرا از قبل محکوم به شکست دانسته و ارزیابی نموده است.ارزیابی ای که حتی مشاورین سازشگر ترین گروه های سیاسی در منطقه از گذر تجربیات میدانی و ملموس خود در دهه های گذشته بدان دست یافته و بدان اقرار دارند.

عبدالله فرانجی مشاور رئیس‌ تشکیلات خود گردان فلسطین در مصاحبه با روزنامه آلمانی « راینیشن‌ پست » در نوامبر 2012 ضمن انتقاد از رویکرد جانبدارانه آلمان، اعلام کرد که دولت این کشور صلاحیت میانجیگری برای تحقق صلح در خاورمیانه را ندارد . فرانجی به روزنامه آلمانی «راینیشن‌ پست» گفت که فلسطینیان هیچ امکانی برای موفقیت دیپلماسی آلمان در منطقه نمی‌بینند.

ضمن اینکه «گیدو وستروله» وزیر خارجه آلمان که نقش میانجی در خاورمیانه را ایفا می‌کند، جدی گرفته نمی‌شود. وی وجهه‌ای ندارد. چرا که مردم فلسطین آلمان را به یک‌جانبه گرایی متهم می‌کنند . در مقابل دولت آلمان فرانجی را متهم کرد که چشمان خود را به روی غم های مردم غزه بسته است و سیاستی یک‌جانبه را دنبال می‌کند!!!

41

در مورد نشست جانبی کنفرانس امنيتي مونيخ علاوه بر این نگاه کلی ای که در منطقه و براساس تجربیات صدرالاشاره وجود دارد ؛عوامل ذیل در این شکست پیش از موعد عمدتا دخیل بوده است:

1- عدم درک صحیح از قضاوت مردم ایران در مورد آلمان سابق هیتلری! و آلمان کنونی که از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی از جریانات ضد انقلاب،گروه های تروریستی همچون منافقین ،کموله و بعدها پژاک و رژیم متجاوزه صدام حسین حمایت کرده است و از آنان علاوه بر حمایت معنوی و مالی در مواردی چون جنگ تحمیلی به سلاح های شیمیایی و کشتار دسته جمعی تجهیز نموده است و هزاران هزار نفر را مسببا به شهادت و درجه مجروحیت رسانده است و بعد از جنگ تحمیلی با حمایت از گروهگ های تجزیه طلب و تشکیل دادگاه فرمایشی و اتهامی میکونوس علیه مقامات ایران و فراخوان سفرای اروپایی بزرگترین فضای تخریب را علیه جمهوری اسلامی به راه انداخته است .

و بعد از آن یک پای اصلی در تحریم ها و بیانیه های محکومیت ایران در زمینه حقوق بشر بوده است و در خصمانه ترین اقدام خود نیز از براندازی نظام جمهوری اسلامی در سال 88 حمایت رسمی نموده و در تمام سالهای بعد از آن با حمایت از نشست های اپوزیسیون در برلین و پاریس بصورت مشترک ؛ رهبری اتاق فکر براندازی نظام جمهوری اسلامی را برعهده داشته اند و ارتباطات خارج از عرف دیپلماتیک و پروتکل های متعارف با این افراد در داخل خاک ایران داشته اند و در آخرین اقدام نیز به بیانیه محکومیت ایران در زمینه حقوق بشر رای مثبت داده و در هفته اخیر نیز در فرهنگی ترین نمایشگاه بین الملی در آلمان ، با ضد فرهنگی ترین اقدام مغایر با قطعنامه های سازمان ملل از توهین کننده به مقدسات بیش از یک میلیارد و پانصد و هفتاد میلیون مسلمان جهان تجلیل نموده و علی رغم اعتراض مقامات دولت جمهوری اسلامی حاضر به لغو این برنامه نشده اند !!؟

2- عدم درک صحیح طرف آلمانی و غربی از ساختار دستگاه سیاست خارجی« نظام» جمهوری اسلامی ایران و عدم شناخت مرزبندی های بین سیاست های حاکمیتی سیاست خارجی و سیاست های غیر حاکمیتی سیاست خارجی که در بیشتر مواقع با ساختار دستگاه سیاست خارجی« دولت » جمهوری اسلامی ایران و برنامه های سیاسی دولت ها در حوزه سیاست خارجی اشتباه گرفته می شود.این قانون طلایی فهم سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران است .

3- برگزاری این نشست جانبی درست در مقطع پسا برجام و آخرین مراحل ورود به فاز اجرایی آن که  زمزمه های تمایل و انگیزه بالای طرف غربی (هدف اصلی در پسا برجام) برای ورود به مذاکرات مشابه آن در منطقه-که یادآور توافق آمریکا و اروپای غربی با شوروی سابق در کاستن از نفوذ و عدم مداخله  شوروی در امور اروپای شرقی است.

در حالی که همانطور که در بند دوم اشاره نمودیم این نشان از این دارد که  طرف غربی از ساختار دستگاه سیاست خارجی« نظام» جمهوری اسلامی ایران و سیاست های حاکمیتی مترتب بر آن شناخت لازم ندارد.

4- برگزاری این نشست جانبی در مقطع ائتلاف 4جانبه ایران،روسیه،سوریه و عراق علیه داعش و پیشرفت های گسترده در میدان های اطلاعاتی،امنیتی و نظامی برخلاف تصورات ابتدایی طرف غربی است که اکنون میدان بازی در غرب آسیا و قواعد آن کاملا در دست این ائتلاف است و این تمام معادلات طرف غربی را برهم زده است و حتی اقدامات جریان عربی همسو غرب در تطمیع طرف روسی این ائتلاف برای خارج شدن از آن راه بجایی نبرده است.

5-عدم دعوت از نمایندگاه اصلی و تصمیم گیرنده ائتلاف بلوک مقاومت اسلامی و بلوک مقاومت ارتدوکسی گمانه اقدامات تطمیعی مشابه طرف عربی را اینبار با محوریت دولت ایران تقویت نموده است و این بیشتر برای به تصویر کشیدن شکاف و واگرایی کاذب در ائتلاف از سوی طرف غربی تلقی می شود . این تصویر بصورت هوشمندانه ای در خطوط مختلف رسانه ای داخلی و خارجی پوشش و انگاره ای سازی شده بود.

البته نکات قابل توجه دیگری نیز وجود دارد که بنا بر ملاحظاتی امکان اشاره و بیان آنها وجود ندارد . اما همینقدر در این وجیزه ما شاید کفایت آن را کند که طرف غربی و اتاق های فکر آنان به این حقیقت پی ببرند که دست آنان و خطوط اصلی مبین رخنه و نفوذ آنان از قبل خوانده شده است.

انتهای پیام/

 

نظرات

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد

پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد

© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.