سعادت اله ساور علیا، همسنگر شهید رضا صادقلو نقل میکند: «در عملیات والفجر مجروحی بود که دستش از بازویش قطع شده بود من او را به پشت جبهه فرستادم. سالها بعد به طور اتفاقی با پدر این شهید والامقام رودررو شدم.»
همرزم شهید محمدحسن صادقی گفت: با شکستن خط دشمن، میخواستم به شهید بگویم میخواهم به پشت خط جبهه بازگردم، شهید به همین خاطر مرتبا یادآور میشد: نگران نباش انشاءالله اتفاقی نمیافتد.
شهید «علیاکبر حسین پور» معتقد بود؛ دفاع در مقابل متجاوز وظیفه شرعی ماست و حضور من و امثال من در جبهه لازم است و باید با دشمن تجاوزگر بجنگیم وتا آخرین قطره خونمان از مملکت و ناموسمان دفاع کنیم.
شهید «علی امبر خیام تهرانی» از سوی بسیج داوطلب جبهههای جنگ شد، در جبهه تمام مسئولیتهای سخت و دشوار را به عهده میگرفت، او پس از رشادتهای فراوان در سوسنگرد به فیض شهادت نایل گشت.
دایی شهید «علیرضا احمدی» نقل میکند: روزی که علیرضا با زبان روزه به خط مقدم رفت هر چه اصرار کردند روزهاش را باز کند گفت: من میدانم شهید میشوم به همین دلیل میخواهم خدا را با زبان روزه ملاقات کنم.
مادر شهید عبدالله البرزی نقل میکند: شبی که قرار بود پسرم به جبهه برود از شوق تا صبح بیدار بود.
روحانی شهید «حسین میرزایی» در خاطراتش از رزمندهای سخن گفت که حسرت یک آخ را به دل دشمن گذاشت.
شهید محمد پورقاز، از شهدای هشت سال دفاع مقدس است. سرباز ژاندارمری بود که با سمت آرپیجیزن در جبهه حضور یافت.
شهید قوچ، از شهدای هشت سال دفاع مقدس است. از طریق لشکر ۸۱ زرهی باختران به جبهه اعزام گشت و پس از مجاهدتهای فراوان به فیض شهادت نایل گشت.
برادر شهید «محمد مهدوی» نقل میکند: روزی با برادرم برای تظاهرات رفته بودیم وقتی شعار جاوید شاه را بر روی دیوار دید با رنگ سیاه، شعار را پاک کرد و شعار مرگ بر شاه بر روی آن نوشت.
© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.