امروزمان را مدیون خون پاک شش ستاره از شهدای شانزدهم فروردین گلستان به همراه زندگی نامه هستیم.
خواهر شهید نقل می کند: «خوب در خاطرم است لحظه آخر که می خواست از درب خانه خارج شود دوباره برگشت و با نگاه غریبی به تمام خانه نگاه کرد. گویا به او الهام شده بود که دیگر برگشتنی در کار نیست. ما هم تا سر جاده روستا دنبال او رفتیم صورتش را بوسیدم او رفت و شهید شد.»
خواهر شهید حسینعلی ممشلی روایت میکند: «روزی که برادرم برای رفتن به جبهه اعزام میشد هوا بسیار بارانی بود. لحظه آخر رو به من نمود و گفت: هنگامی که من برمیگردم هوا بارانی است.»
شهید «شیرعلی جهانتیغ» میخواست همیشه خادم طبیعت خدا باشد و برای تکمیل اندیشه دینیاش فراگیری قرآن را دراولویتهای برنامه زندگیش قرارداده بود.
شهید «سلمان اخلی» در فرازی از وصیت نامهاش مینویسد: «خواهرم! حجاب را رعایت کن که اگر رعایت کنی حجابت از خون من بر دشمن پلید کوبندهتر است.»
شهید ممشلی از شهدای هشت سال دفاع مقدس است. دانشآموز چهارم متوسطه بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت.
شهید جعفری از شهدای هشت سال دفاع مقدس است. بهعنوان پاسدار ارتش در جبهه حضور یافت.
شهید «محمدعلی احمدی» در وصیتنامهاش نوشت: شهادت مانند مادری است که تنها فرزندش را در آغوش میکشد پس مادر و پدر جان با خبر شنیدن شهادت من گریه نکنید بلکه به فکر شب دامادی من بیفت و خیلی خوشحال باشید.
خواهر شهید «عبدالله بیانی» نقل میکند: «برادرم تنها شش ماه از ازدواجش گذشته بود وقتی از او خواستم از رفتن به جبهه منصرف شود در جوابم گفت: «نه باید بروم و از دین اسلام دفاع کنم».
سعادت اله ساور علیا، همسنگر شهید رضا صادقلو نقل میکند: «در عملیات والفجر مجروحی بود که دستش از بازویش قطع شده بود من او را به پشت جبهه فرستادم. سالها بعد وقتی به سمت شهردار رامیان منسوب شدم به طور اتفاقی با پدر این شهید والامقام رودررو شدم.»
© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.