1394-07-29 04:13
3250
0
21664
یادداشتی به قلم حسن بیارجمندی:

« پرده های حریر بر درهای باز آهنین » در پسا سالت و نفوذ واستحاله « اتحاد جماهیر شوروی» / برجام و پسابرجام در فرمول صلح جویانه ریگان - گورباچُف (4)

گورباچف گمان می کرد  با این اقدامات «اکثریت مردم» با دولت او «احساس یگانگی» می کنند و «جنبش و امیدی» در آن ها ایجاد می شود و در کنار برخی سیاست‌های نظارتی جدید در بسیاری از موارد ،مردم خود با احساس مسئولیت و اختیار دخالت درکارها با فساد و پنهانکاری معظلات مبارزه خواهندکرد!!!

به گزارش گلستان ما ؛ حسن بیارجمندی دانشجو دکتری دانشگاه روابط بین الملل مسکو طی یادداشتی نوشت: در قسمت سوم و در تبیین چرایی و چگونگی  نفوذ و ورود ایالات متحده از پنجره « مذاکرات» و «راستی آزمایی تعهدات!»[1] توافقات موسوم به کنترل تسلیحاتی و خلع سلاح با اتحاد جماهیر شوروی سابق(1970 - 1990) به چهار عامل اشاره نمودیم و سه عامل ابتدایی را بطور اجمالی مورد بررسی قرار دادیم و تاکید نمودیم که عامل چهارم نقش عمده ای در نفوذ و استحاله اتحاد جماهیر شوروی ایفا نمود.

و آن «تمرکز عمده بر سیاست خارجی و غفلت ناخواسته یا خواسته از سیاست های داخلی متناسب با اصول ایدئولوژیک آن» و تاثیر پذیری منفی درون اتحادیه ای و بلوکی در این فرآیند طولانی-که ما از آن به «پسا سالت» یاد می کنیم - بالاخص با روی کار آمدن ميخائيل گورباچف ؛ که عمدتا با تاثیرگذاری بر روحیه انقلابی(انقلاب اکتبر1917) مردم اتحاد جماهیر شوروی و افتادن به دام «مطالبات اقتصادی» مفرط زمینه ها و بسترهای لازم برای نفوذ فکری ، اجتماعی-فرهنگی،سیاسی،اقتصادی و حتی امنیتی غرب را تحت بسته های متعدد« اصلاحات» مورد تایید غرب فراهم می کند.

گورباچف هم که خود را میراث دار« بحران اقتصادی»! بر اثر«سوء مديريت» !و «فساد در دستگا ه هاي دولتي» !و «هزينه هاي سنگين نظامي و کمک هاي خارجي»! از سال 1980 می دانست - با شعار« پرسترويکا» (perestroika) ( بازسازي فضاي اقتصادي يا به تعبير روشن تر اقتصاد آزاد) و «گلاسنوست»( Gelasnost) فضاي باز سياسي و آزاد ، و دموکراتيزآتيسا (demokratizatsya) يا همان استقرار دموکراسي و انتخابات آزاد به رياست رسيده بود.[2]

ما در این بخش بدنبال اثبات مفروض موجود در ارتباط با روی کار آوردن گورباچف با آن برنامه کلان و در داخل این فرآیند و همچنین ارتباط این برنامه های اقتصادی و سیاسی-که نقش اساسی در نفوذ و استحاله در پسا سالت داشته اند-نیستیم؛بلکه براساس واقعیت های مستند موجود بعد از روی کار آمدن گورباچف و در چارچوب همین برنامه های ظاهری در صدد فاکتور گیری  از سیاست های ضعیف ، آسیب ها و تهدیداتی هستیم که «درهای کرملین» و «تاثیر پذیری از سیاست های غرب» را برای نفوذ، باز و برای استحاله تسهیل می کند.

1

گورباچف همانطور که اشاره نمودیم ایجاد فضای بازسیاسی را برنامه های اصلی خود و زیر ساخت  مبنایی برای  حل« مسائل مدیریتی- اداری» و «بحران اقتصادی» اتحاد جماهیر شوروی تعیین نموده بود؛ زیرا گمان  او این بود که دلیل  اصلی شکست سیاست های اولیه  اصلاحات «فاصله ایجادشده میان مردم و حکومت»،« بی اعتمادی مردم به حکومت »و «کارشکنی بدنه حاکمیت در راه برنامه‌های اصلاحاتی» بوده است ؛

بنابراین برای غلبه براین عوامل با سیاست«صداقت و راستگویی» درصدد جلب اعتماد و اطمینان مردم به حکومت برآمد و آنان را در مباحث  مربوط به سیاست و اقتصاد مشارکت داد و در اولین گام  و در راستای سیاست یاد شده تا اندازه قابل توجهی اجازه «طرح دیدگاهها و نظرات مخالفت» داده شد! و برای اثبات و باور پذیری این سیاست و برنامه  دست به افشاگری های سوء مدیریت و اشتباهات گذشته در سطح گسترده زد.

گورباچف گمان می کرد  با این اقدامات «اکثریت مردم» با دولت او «احساس یگانگی» می کنند و «جنبش و امیدی» در آن ها ایجاد می شود و در کنار برخی سیاست‌های نظارتی جدید در بسیاری از موارد ،مردم خود با احساس مسئولیت و اختیار دخالت درکارها با فساد و پنهانکاری معظلات مبارزه خواهندکرد!!![3] در این راستا و به موازات مذاکرات  با ایالات متحده ،دست به اقداماتی زد که این اقدامات دو سطح عمده داخلی و خارجی را بصورت جدی متاثر نمود.

1- سطح داخلی

این سطح شامل مجموعه اقداماتی است که دو فضای عمومی و خاص-که البته ظاهرا بصورت هم پوشان و هم افزا در طراحی ها دیده شده اند - را در بر می گیرد:

- گسترش آزادی مطبوعات با رویکرد دامن زدن به مباحث جنجالی و پر حاشیه (خط شکن و عبور کننده از خطوط قرمز سابق)

- تغییرماهیت در برنامه‌های تلویزیونی  با رویکرد پخش وارائه مستندات و اطلاعات مربوط به نقاط ضعف دستگاه حکومت و بحث هایی پیرامون آن به طور زنده!!! (مصاحبه های تلویزیونی ، گزارش های خبری و....)

- نمایش و اکران فیلم های توقیف شده و... (نمایش پله بیسیت آری در گیشه سینما و بسط آن به جامعه)

-افشای پرونده مقامات پیشین  و تبدیل کردن آن به موضوع مباحث عمومی (گفتمان عمومی)

- وارد و وادار کردن مردم به توجه و پرداختن به مباحث سیاسی روز(سیاست زدگی مفرط)

- تبدیل کردن گلاسنوست به یک قاعده عمومی برای ورود مردم به همه مباحث از جمله امور طبقه بندی شده و محرمانه!!!

-گشودن مرزهای ارتباطی رسانه ای داخلی به سوی غرب و فرهنگ وحشی آن

گورباچف تحت برنامه عام تغییرماهیت در برنامه‌های تلویزیونی فضا را نیز برای رسانه های عمومی نیز جهت تبلیغ مستقیم و غیر مستقیم «سبک زندگی غربی» و «استانداردهای زندگی غربی» فراهم نمود.این اقدامات بظاهر می توانست در فراهم کردن فضای جامعه و سوق دادن آن بسمت توسعه سیاسی و اقتصادی گردد.

اما این سیاست غلط  منجر به افزایش انتظارات در یک فضایی - که با یک بحران اقتصادی دست و پنجه نرم می کند – گردید  و در نتیجه آن نیز منجر به  سرخوردگی عمومی و تغییر استاندارد ها و  شاخص ها در مطلوبیت یک زندگی مادی  و مهمتر از همه  الگو آن گردیدتا جایی که بجای نگاه به داخل و گذشته و نیز نسل پیشین،به  خارج از کشور و کشورهای غربی به دیده حسرت نگریسته می شد. ( تغییر سبک زندگی شرقی و استانداردهای آن)

- اصلاح ساختار سیاسی و انتخاباتی و آثار و تبعات سوء سیاسی آن

گورباچف تحت سرمایه اجتماعی مهندسی شده در فضای عمومی با اقدامات یاد شده –که عبور از بسیاری از خطوط قرمزها را بدنبال داشته بود- در مهمترین گام دست به «اصلاح ساختار سیاسی و انتخاباتی» در اتحاد جماهیر شوروی زد. به همین منظور در سال 1989 قانون اساسی را اصلاح و  تعیین گردید که مجلس جدیدی به نام « کنگره ملی نمایندگان خلق» تشکیل شود که دو سوم اعضای آن انتخابی باشند.

انتخابات این مجلس جدید در همان سال برگزار شد و به زعم آنان بعدازانتخابات مجلس موسسان 1917 این «اولین انتخابات آزاد » بود.بعد از برگزاری این انتخابات و تشکیل این مجلس جدید؛  التهاب سیاسی گسترده ای  تابستان داغ مسکو را فرا گرفت .این التهابات بیشتر متاثر از جلسات مجلس جدید بود که به طور زنده پخش می شد و عموم  شاهد اتفاقات بی سابقه ای بودند از جمله« انتقادات پرحرارت از دستگاههای امنیتی – نظامی» [3]

2- سطح خارجی

این سطح شامل مجموعه اقداماتی است که بطور خاص به تغییر راهبردی سیاست خارجی و سیاست های حمایتی اتحاد جماهیر  شوروی در بلوک شرق بر می گردد و عمدتا شامل موارد ذیل می گردد:

- تقبیح و تعطیل نمودن صدور ارزش های انقلابی و برتری دادن «ارزش های مشترک تمام بشریت»!

این سیاست بطور مستقیم و عمده متاثر از فضای مذاکرات و توافق های اصلی و جانبی بود که گورباچف را عملا وارد میدانی کرد که براساس قواعد کشورهای غربی از پایان انقلابی گری  سخن به میان بیاورد و برای اولین بار صدورانقلاب را محکوم کند.و بعنوان آلترناتیو آن  « ارزش های مشترک تمام بشریت» را بر آن برتری بخشید.

ایجاد محبوبیت کاذب گورباچف درمیان دولت‌ها، رسانه‌های جمعی و افکارعمومی غرب- که آن را باید بخشی از پروژه نفوذ و استحاله از درون تحلیل کرد -  بر عمق و گستره این اقدام افزود تا جایی که  از سوی رسانه‌های معتبر غربی از او« مردسال» ،« مرد دهه » و « ابرمردی» ساختند که عظیم ترین گام های عملی را برای «صلح و دمکراسی» در تاریخ معاصر برداشته است و این تصویر و انگاره را با حسادت و مواضع جهت دار بعض مقامات غربی پررنگ تر و باورپذیر تر می کردند ؛ بنحوی که این موضوع نه تنها بر کنشگری های سیاسی او اثرات عمیقی بجای گذاشت ، بلکه  نوعی وسواسیت سیاسی در «مصلح پنداری» او ایجاد نموده بود که مبادا موضع یا اقدامی اتخاذ کند که  منجر به از دست دادن محبوبیت او نزد «جهان غرب» گردد. [3]

1

- اعلام اعتماد و خوش بینی مفرط به غرب در همکاری های اقتصادی و صنعتی

گورباچف خواه ناخواه تا حدود زیادی به غربی‌ها اعتماد کرد. در محیط روانی گورباچف، نوعی« شیفتگی غرب‌گرایانه» مشاهده می‌شد. وی در سخنرانی‌های عمومی به‌وضوح از صنعت و تولیدات غربی تمجید می‌کرد و آن را با تولیدات خشن روسی مقایسه می‌‌کرد. هنوز بسیاری از مارکسیست‌های دو آتشه از آن دو بسته اصلاحی تحت عنوان خیانت یاد می‌کنند.[4] حال آنکه این اصلاحات بدون توجه به الزامات داخلی اصلاحات اقتصادی یک اشتباه استراتژیک بود.

تعجیل افراطی او در رسیدن به این سطح از همکاری های اقتصادی و صنعتی با غرب و به ارمغان آوردن توسعه اقتصادی! با اصول و مبانی علم  اقتصاد در تضاد بود. ضمن اینکه زیربنایی ترین مولفه اصلاحات اقتصادی حفظ  آرامش و ثبات سیاسی بود که در دوره یاد شده و بالاخص با توجه به همزمانی دو بسته یاد شده این مهم فراهم نشده بود.

گورباچف به جای در پیش گرفتن یک فرآیند واقعگرایانه در اصلاح امور اقتصادی و فراهم کردن بسترهای علمی و کارشناسی لازم برای فعالیت های اقتصادی داخلی، عمدتا یک رویکرد ایده ال گرایانه و روشنفکرانه در مواجه با جامعه هدف خود اتخاذ نموده بود با این پیش فرض ساده انگارانه که  با جلب همکاری های اقتصادی و صنعتی غرب  تمام مشکلات پیش رو مرتفع و تحت تاثیر آن  مردم دولت او را بر هر دولت دیگری ترجیح خواهندداد.!!!

- اولویت دهی به روابط سیاسی و تجاری با غرب

در مسائل بین‌المللی گورباچف بیشتر سعی در افزایش ارتباطات و تجارت با غرب داشت. او با بسیاری از رهبران غربی همچون مارگارت تاچر، هلموت کهل صدر اعظم وقت آلمان غربی، و رونالد ریگان (رئیس جمهور وقت آمریکا) روابط حسنه‌ای برقرار کرد. معروف است که تاچر گفته: «من آقای گورباچف را دوست دارم. می‌توانیم با هم معامله کنیم.».[4]

- اعلام سیاست عدم مداخله در امور کشورهای اروپای شرقی!

این سیاست نتیجه مستقیم سیاست های داخلی است که در بالا بدان اشاره نمودیم .یکی از کارشناسان این حوزه که ما در این قسمت ،از مقاله ایشان در این فاکتور گیری ها بصورت عمده بهره برده ایم در این ارتباط بطور خاص می نویسد:« اکثریت مردم که مطالبات اصلی آن ها مربوط به «مسائل رفاهی» بود مشاهده می کردند که در دوران گورباچف «اوضاع اقتصاد و معیشت» نه تنها بهبود نیافته، بلکه بدترهم شده است. چرا که گورباچف اهتمام ویژه ای را مصروف بخش اقتصادی نکرده بود و برنامه خاصی برای بهبود آن ارائه نداده بود.

اوتنها به چند تدبیر کوچک اکتفا کرده بود. برنامه‌های اقتصادی گورباچف که گاه هم با یکدیگر متناقض بودند در کوتاه مدت تنها منجر به وخامت اوضاع اقتصادی و تشکیل شبکه‌های دلالی مخرب شدند. یافتن دلیل این وخامت دشوار نبود. سیاست‌های اقتصادی برای به نتیجه رسیدن نیازمند زمانهای نسبتا طولانی هستند و در طرح ریزی آن ها باید جوانب گوناگونی در نظرگرفته شود و همچنین مهمترازهمه به ثبات سیاسی و اجتماعی و اقتدار حکومتی نیازدارند و گورباچف هیچ یک از این زمینه‌ها را فراهم نکرده بود.

در نتیجه کمبود کالاهای اساسی به شکل خطرناکی بروزکرد و مردم اکثرا با قفسه‌های خالی فروشگاه‌ها روبرو می شدند. این وضعیت سبب شد که حمایت مردمی گورباچف به شدت تضعیف شود و او برای بهبود اوضاع به کمک های اقتصادی کشورهای غربی متوسل شد و اهرم فشار بسیار نیرومندی را برای نابودی شوروی در اختیار آنان قرارداد. کشورهای غربی اعطای کمک های خود را منوط به انجام اصلاحات بیشترکردند و تنها مقدارکمی کمک اقتصادی ارائه دادند. آن ها با این کار گورباچف را به دنبال خود کشاندند.

از سوی دیگر گورباچف سیاست‌های خود را به کشورهای اروپای شرقی تحمیل کرد که بسیاری از آن ها (لهستان، چکسلواکی، و مجارستان) اوضاعی متزلزل تر از شوروی داشتند و برخلاف شوروی در آن نقاط یک اکثریت مخالف حکومت وجوداشت.

1

اصلاحات گورباچفی که گاه با اعمال فشارشدید برای برکناری رهبران محافظه کار همراه بود موجب سرنگونی بعضی از حکومت‌های کمونیستی در اروپای شرقی شد و این موضوع منجر به آشفته شدن بیشتر اوضاع داخلی شوروی و تحریک شدید مخالفان شد..»[3]

جاناتان اف. شافر ، عضو هیئت تحریریه America.govواشنگتن در مقاله ای بعنوان « رئيس جمهوری رونالد ریگان: میراث آزادی در اروپا» در مورد نتیجه عملی این سیاست و تبعات آن اینگونه می نویسند: در 12 ژوئن 1987، ریگان گورباچف را برای «بهبود اقتصاد شوروی»، «حرکت رو به جلو برای اصلاحات»، و« فروپاشیدن پرده آهنین» برای تقسیم اروپا به چالش کشید.

ریگان طی سخنانی که در پای دیوار برلین و در مقابل هزاران مخاطب انجام داد، گفت:«دبیر کل گورباچف، اگر شما به دنبال صلح هستید، اگر شما به دنبال رفاه برای اتحاد جماهیر شوروی و اروپای شرقی هستید، و اگر شما به دنبال آزاد سازی هستید، به اینجا و پای این دروازه بیایید. آقای گورباچف، این دروازه را بازکنید! آقای گورباچف، این دیوار را فروریزید! »

در 1989 پس از آنکه رهبر اتحاد جماهیر شوروی اعلام کرد که اتحاد جماهیر شوروی دیگر در امور کشورهای اروپای شرقی دخالت نخواهد کرد، رژیم های کمونیستی در سراسر منطقه به سرعت ازهم فرو پاشیدند. در 9 نوامبر 1989، دیوار برلین، و دو سال بعد، اتحاد جماهیر شوروی فروپاشید.[1]

سیاست های یاد شده در دو سطح داخلی و خارجی-همانطور که به بخشی از آثار منفی سیاست های داخلی بر سیاست های خارجی اشاره نمودیم- دارای آثار شکننده و واگرایانه ای است که منجر به استحاله از درون  اتحاد جماهیر شوروی و فروپاشی آن می گردد.عمده آثار منفی که نقش اساسی در این وضعیت داشته اند عبارت است از:

1- اختلاف و دو قطبی سازی در صدر هیات حاکمه اتحاد جماهیر شوروی

هم محافظه کاران و هم اپوزیسیون همین موضوع را دلیل این می‌دانستند که باید گورباچف اصلاحات را متوقف کند یا به شدت تسریع گرداند. روشنفکران شوروی که ابتدا از گورباچف استقبال کردند به زودی توقعات بیشتری پیداکرده و گورباچف را مورد انتقادقراردادند.گورباچف روز به روز بیشتر در گرداب سیاسی که تاحد زیادی خودش بوجودآورده بود گرفتار می شد.

از یکسو گروهی از محافظه کاران در حزب بصورت مخالفان جدی او درآمده و او رامسبب تضعیف شوروی می‌دانستند. از اعضای این گروه باید به ایگور لیگاچف عضو دفترسیاسی، ولادیمیر کریوچکف رئیس کا. گ. ب و ژنرال دیمتیری بازاف وزیر دفاع اشاره کرد.

از سوی دیگر یک گروه تجدیدنظرطلب افراطی هم از درون و بیرون حزب بوجودآمده بود که بوریس یلتسین و ادوارد شواردنادزه وزیرخارجه جز آن ها بودند. این ها مرتب گورباچف را به محافظه کاری، تزلزل و ریاکاری در ادعاهایش متهم می کردند. می توان گفت که دیگر کسی اطراف گورباچف باقی نمانده بود و او روزبه روز بین فشار این دو گروه مخالف بیشتر تضعیف می شد.

هنگامی که در سال 1990 گورباچف تصمیم گرفت با گرایش های تجزیه طلبانه مبارزه کند مورد حمله شدید گروه انحلال طلبان یلتسین و شرکا قرارگرفت و ادوارد شواردنادزه که در گذشته از نزدیک‌ترین یاران گورباچف بود برای نشان دادن اعتراض خود از سمت وزارت امورخارجه استعفا داد. اما این گردش محافظه کارانه گورباچف به هیچ عنوان رضایت و اعتماد گروه محافظه کاران را جلب نکرد.

در این میان اقدام مخاطره آمیز گورباچف در تشکیل پارلمان انتخابی برایش بسیارگران تمام شد و موجب دوشقه شدن دستگاه قدرت شد. بوریس یلتسین بعنی همان کسی که گورباچف در 1987 او را به اتهام تندروی و قدرت طلبی از دفتر سیاسی حزب اخراج کرده بود، از طریق همان مکانیسم انتخاباتی بعنوان نفر اول مسکو انتخاب شد و از آنجا که تعیین روسای جمهوری ها از جمله وظایف پارلمان بود، یلتسین بعنوان رئیس جمهور جمهوری روسیه انتخاب شد که قدرت انتخاباتی او در مقابل قدرت انتصابی گورباچف امتیاز بزرگی به او می بخشید.[3]

2- زیر سئوال بردن مشروعیت و تضعیف اقتدارحکومت

سیاست های گورباچف به جای «احساس یگانگی»مردم با دولت او و جلب همکاری های مورد نظر او ابهامات گسترده و چالشهای جدی را در مورد مشروعیت حکومت و حتی خود او  بعنوان کسی که تمام عمرش را در همان دستگاهی که امروز بسیاری از قواعد و ارزش ها و اعضایش را مورد حمله قرارمی‌داد، گذرانده بود و علاوه برآن ادعا داشت که در خط لنین حرکت می کند [3]

3- تحریک احساسات قومی و افزایش مطالبات کاذب(واگرایی و شکاف)[2]

همچنین سیاست گورباچف در مورد به بحث گذاشتن موضوعات حساس و بیرون کشیدن پرونده‌های گذشته و دعوت همه برای افشاگری در مورد گذشته و ابراز نظرات مخالف که مسلما تضعیف اقتدارحکومت را درپی داشت، منجر به زنده شدن گرایش های قومی به مرکزگریزی شد که دهها سال بود خبری از آن نبود. به زودی شورش های تجزیه طلبانه در لیتوانی و آذربایجان و اوکراین درگرفت و به التهاب بیشتر فضای سیاسی در مسکو کمک کرد.

” آنچه که بیش از یکصد گروه قومی اتحادجماهیرشوروی را درکنار هم نگهداشته بود ایدئولوژی جهان وطنی کمونیسم و اقتدار آن بود“.به مجرد اینکه این ایدئولوژی زیر سوال رفت، مسئله ملیت دوباره زنده شد. بعلاوه تجربه تاریخی نشان داده است که در هرکشوری که اقتدار دولت مرکزی تضعیف شود و التهاب و حرج و مرج سیاسی بوجودآید، نهضت‌های تجزیه طلبانه شروع به فعالیت می کنند[3]

4- سوق دادن سیستم بسمت بحران و فروپاشی آن

اصلاحات گورباچف از لحاظ نظری برای اثبات این که« نسخه جدیدی از مارکسیسم لنینیسم» برای شرایط جدید است در وضع ضعیفی قرارداشت. اصلی ترین اشکال اصلاحات گورباچف «عدم تدوین یک مدل کامل برای اصلاحات» و« عدم توجه به میزان ظرفیت یک سیستم سیاسی و اجتماعی برای تغییر»بود.

یک سیستم سیاسی و اجتماعی مانند هر سیستم دیگری ظرفیت نامحدودی برای انقباض و انبساط ندارد و چهارچوب مفهومی سیستم یک مرز و حریم دارد که هرچند قابل انعطاف است اما از آن مرز به بعد دیگر سیستم وجود ندارد و «تغییر درجهت نابودی سیستم» است.

باید این حد و مرز را شناخت و این شناخت به وسیله تعیین اصلی ترین مولفه‌های تشکیل دهنده هویت معنایی سیستم ممکن می شود. اما گورباچف هیچ کاری در این زمینه انجام نداد. همچنین تدوین یک مدل کامل برای یک برنامه اصلاحی سیاسی اجتماعی به این معنا است که انواع مختلف نتایجی که ممکن است سیاست‌هایی که سیستم را تشکیل می دهند مورد بررسی قرارگیرند ومطمئن ترین سیاست‌ها انتخاب شوند و سپس مدل اصلاحی وارد مرحله بعدی شود نه انکه صرفا یک سنخ نتایج احتمالی خوش بینانه مطلق فرض شوند (دقیق کاری که گورباچف انجام داد).

 

1

 طبعا دراین چارچوب میزان تنش و التهابی که سیستم می تواند تحمل کند معین است و بیش از آن نباید هیجان و تنش در سیستم ایجادکرد و بعلاوه اجزایی از سیستم را که مشکل ویژه ای ندارند به هیچ عنوان نباید مرتعش کرد چرا که نتیجه صددرصد منفی و واگرایانه خواهدبود.[3]

ضمن اینکه  همانطور در تبیین سیاست« اعتماد و خوش بینی مفرط به غرب در همکاری های اقتصادی و صنعتی» بیان داشتیم نگاه و سرمایه گذاری اصلی او خارج از سیستم بود و این خود اصلی ترین و شدیدترین ضربات ممکن را به سیستم وارد نمود چراکه اولا با الغای استعدادها و ظرفیت های مادی و معنوی(ما می توانیم)  سیستم  در رفع نیازهای اساسی داخلی ثانیا ایجاد نیازهای کاذب جدید که عمده منشا رفع آن  در خارج از سیستم(خارج از کشور) ممکن است و با الغای سیستم داخلی امکان تامین آن در کوتاه مدت امکان پذیر نیست؛به اصلی ترین عامل بحران در سیستم مبدل خواهد شد.[5]

آثار و تبعات  منفی اقدامات گورباچف در دو سطح عمده خارجی و داخلی  بصورت نمادین در آخرین سالهای عمر اتحاد جماهیر شوروی  در واقعه مهم بروز و ظهور ویژه ای یافت.در سطح خارجی  با عنایت به سیاست های نوین خارجی و عمدتا متاثر از مطالبات و در خواست های غرب و در راس آن ایالات متحده(درخواست ریگان از گورباچف در 12 ژوئن 1987)؛ همانطور که در بالا و ذیل سیاست« اعلام سیاست عدم مداخله در امور کشورهای اروپای شرقی!» اشاره نمودیم منجر به «فروپاشی دیوار برلین»( Berlin Wall)و بازتاب  بسیار گسترده جهانی و ویرانگر آن در بلوک شرق گردید .

دیوار برلین - که پس از پایان جنگ جهانی دوم و شکست حزب حاکم بر آلمان ساخته شد( ۱۹۶۱ -۱۹۸۹ ) اصلی‌ترین نماد جنگ سرد و به «پردهٔ آهنین » شهرت داشت که تحت تاثیر مستقیم سیاست عدم مداخله( سیاست پوششی غرب برای کاستن غیرمستقیم نفوذ در کشورهای اروپای شرقی) در نهم نوامبر ۱۹۸۹ اولین ضربات جدی برای فروپاشی آن وارد و ظرف هفته‌های بعد  به طور کامل تخریب شد.

این اقدام  اولین قدم در راه اتحاد مجدد دو آلمان در سوم اکتبر ۱۹۹۰ گردید.تمایلات و خواست میخائیل گورباچف رئیس جمهور وقت اتحاد جماهیر شوروی که معتقد بود که اصلا بد نیست که این دیوار برچیده شود! نه‌تنها  این دیوار بلکه دیوار اقتدار این ابرقدرت را در دیگر کشورهای حوزه بلوک شرق فرو ریخته و[پرده حریری بر دروازه های آهنین آن کشید] و تمایلات و گرایشات استقلال طلبانه  در جمهوی‌های شوروی تشدید کرد.[6]

در سطح داخلی نیز همانطور که در قسمت اول  و تحت موضوع« غذا وسیاست خارجی یا دیپلماسی غذا»!  اشاره نمودیم ؛ بازگشایی اولین و بزرگترین شعبه ی مک دونالد جهان!!!(بزرگترین شبکه زنجیره ای جهانی دیپلماسی عمومی) در سال 1990   در میدان بزرگ پوشکین مسکو رقم می زند.آنچه به این واقعه بعنوان یک رویداد بزرگ داخلی علی رغم عدم اهمیت ظاهری!

برجستگی ویژه ای می دهد نه افتتاح این شعبه بلکه استقبال گسترده مردمی از «نماد و مظهر پرستیژ اجتماعی غربی»  با صف های طولانی و خیره کننده ای است که در یک دهه اخیر و بالاخص تحت سیاست های اصلاحی و عمدتا رسانه ای گورباچف به یک «استاندارد نوین جامعه نوین مدنی » شوروی مبدل شده است.در واقع افتتاح شعبه مک دونالد در مسکو علاوه بر به تصویر کشیدن عمق رسوخ و نفوذ فرهنگ غرب در پایتخت بلوک شرق ،با  پوشش تصویری و خبری این واقعه و گسترش شعب آن  بعنوان نقش یک «کاتالیزور اپیدمی غربزده گی» در کلیت این کشور ایفا می کند.

پایان دسامبر 1991 اتحاد جماهیر شوروی فرو می پاشد. این فروپاشی بزرگترین تجربه تاریخی را پیش روی تمامی  کشورها و سیاستمداران و نخبگان سیاسی و...قرار داد که درپس هر «تماس» و یا «ارتباط» با غرب و در راس آن ایالات متحده هدف و اهدافی نهفته است و« هیچ چیز اتفاقی نیست» بلکه کوچک ترین و کم ترین موضوعات از نظر ما  ،همچون حلقه های زنجیر یک مقصد نهایی و آن بند کشیدن و اسارت را دنبال می کنند.

«تماس» و «ارتباط» اتحاد جماهیر شوروی با غرب با دام  ارتباط با چین و از پنجره « مذاکرات» و «راستی آزمایی تعهدات!» سالت و پساسالت-که هیچ گاه به اهداف اصلی آن تا کنون دست نیافته است- صورت گرفت و همانطور که ملاحظه گردید ؛ این نه سالت بود که منجر به فروپاشی شوروی گردید بلکه غفلت از اهداف و برنامه های اصلی غرب در پساسالت بود که عمدتا با تاثیرگذاری بر روحیه انقلابی(انقلاب اکتبر1917) مردم اتحاد جماهیر شوروی و افتادن به دام «مطالبات اقتصادی» مفرط، زمینه ها و بسترهای لازم برای نفوذ فکری ، اجتماعی - فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و حتی امنیتی غرب را تحت بسته های متعدد «بظاهر دوستانه» مورد تایید غرب فراهم نمود.

هنگامی که ریگان در ژوئن 2004 ازدنیا رفت، مارگارت تاچر، نخست وزیر سابق انگلستان ؛ میراث ریگان را در ستایشی از جانب خود اینگونه خلاصه کرد: «دیگران افول غرب را پیشگویی کرده بودند؛ او با تجدید تعهد در ماموریت برای آزادی، الهام بخش امریکا و متحدان آن شد. ... دیگران، امیدوار بودند به همکاری متزلزلی با اتحاد جماهیر شوروی دست یابند؛ او برنده جنگ سرد شد - نه تنها بدون شلیک حتی یک گلوله، بلکه با دعوت از دشمنان خود خارج از استحکامات نظامی و تبدیل کردن آنها به دوستان»[1]آری «دوستی با غرب »!!؟

پاورقی

1 -ریگان بر این باور بود که راستی آزمایی کردن باید عنصری حیاتی درهر توافق برای کاهش تسلیحات هسته ای باشد و بارها در سخنرانی های خود از این ضرب المثل روسی که «اعتماد کنید ولی راستی آزمایی کنید» استفاده کرد.

Президент Рональд Рейган: наследие свободы в Европе// http://iipdigital.usembassy.gov/st/russian/article/2011/02/20110208111831x0.9238703.html#axzz3m5dwvV4J

2-نگاه کنید: http://siasi.porsemani.ir/node/2026

3-نگاه کنید به عوامل فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، مهین السادات صمدی ، ايراس.

4- عاقبت عبرت‌آموز اعتماد به آمریکا (3) http://snn.ir/print/280091

5-«فرایند الغا و ایجاد نیازهای جدید در یک سیسم اجتماعی و اقتصادی هنگامی که منشا این نیازها بیرون از سیستم است و سیستم قادر به پاسخگویی به این نیازها نیست، عاملی مهم در ایجاد بحران درسیستم است. » نگاه کنید به عوامل فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، مهین السادات صمدی ، ايراس.

6- http://snn.ir/print/280091


[1]

Президент Рональд Рейган: наследие свободы в Европе//

http://iipdigital.usembassy.gov/st/russian/article/2011/02/20110208111831x0.9238703.html#axzz3m5dwvV4J

انتهای پیام/

 

نظرات

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد

پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد

© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.