1402-04-19 01:48
904
0
85657
معراجی‌های استان گلستان؛

شهید حسن میر عرب رضی

شهید گرانقدر و والامقام حسن میرعرب در تیرماه سال ۱۳۴۶ در خانواده‌ای مذهبی و متدین در روستای رضی از توابع رامیان چشم به جهان گشود.

به گزارش گلستان ما؛ بخشی از زندگی‌نامه شهید حسن میرعرب را می خوانید:

زندگی نامه شهید حسن میر عرب رضی
شهید گرانقدر و والامقام حسن میر عرب در تیرماه سال ۱۳۴۶ در خانواده‌ای مذهبی و متدین در روستای رضی از توابع رامیان چشم به جهان گشود. شهید ارجمند دوران طفولیت و کودکی را در روستای رضی و در خانه محقر روستایی و در کانون گرم خانواده سپری کرد. در سن هفت سالگی به تحصیل علم و دانش در دبستان روستا پرداخت و پس از چند سال به دلیل مشکلات اقتصادی خانواده و نبود امکانات تحصیلی در مقطع بالاتر، مجبور به ترک تحصیل شد، اما او باید به دنبال شغلی می‌رفت تا هم بتواند مخارج زندگی خود را تامین کند و هم این که بتواند کمکی برای خانواده‌اش باشد. وی جهت کمک به اقتصاد خانواده به تهران رفت و در یک کارگاه صنعتی مشغول به کار و فعالیت شد، اما هیچ گاه از فکر حفاظت و پاسداری از اسلام و انقلاب فارغ نمی‌شد. در جبهه اقتصادی به فکر جبهه نظامی و هجوم دشمن بعثی و اجانب به ایران اسلامی نیز بود، تا آنکه احساس کرد به وجود او در جبهه‌های جنگ حق علیه باطل نیاز بیشتری می‌باشد، لذا ماندن در پشت جبهه را مصلحت ندانست و تصمیم گرفت از طریق عضویت در نهاد مقدس بسیج مستضعفین و گذراندن دوره‌های نظامی به جبهه‌های جنگ علیه صدامیان رهسپار شود. شهید حسن میرعرب ضمن اینکه رفتن به جبهه را بر خودش واجب می‌دید، اما رضایت والدین را هم مهم و اساسی می‌دانست، تا آنکه با نظر والدین جسم و جان خود را مهیا و آماده پاسداری از انقلاب اسلامی نمود. او در تاریخ ۲۵/۶/۶۱ از طریق بسیج شهرستان آزادشهر به جبهه رفت و مردانه و شجاعانه جنگید و نقش بسیار موثری را در میدان جنگ ایفا نمود. شهید حسن مرعرب در هیچ حال نماز اول وقت را ترک نمی‌کرد، سعی و تلاش می‌کرد که تا حد امکان نماز را به جماعت بخواند. شهید میرعرب دارای اخلاقی نیکو و پسندیده و روحیه‌ای شاد و غالبا بر لبانش تبسم جاری بود و همین خصوصیت زیبای او باعث شده بود که همه دوستان و آشنایان علاقه فراوانی به او داشته باشند. او همیشه در این فکر بودکه انسان باید در این دنیای فانی برای آخرتش باقیات و صالحاتی ذخیره کند. شهید میرعرب می‌گفت: داستان شهادت حضرت امام حسین (ع) برای ما درس زندگی و اخلاق است و شهید همیشه حرفش این بود که باید بیندیشیم که فلسفه قیام و نهضت امام حسین (ع) چه بود و چرا امام حسین (ع) به شهادت رسید. قطعا به این نتیجه خواهم رسید که او برای حفظ دین جدش حضرت محمد (ص) از جان خود گذشت و به شهادت رسید. شهید می‌گفت: حالا زمان حفاظت و حراست از دستاوردهای انقلاب اسلامی ناب محمدی (ص) است که با خون امام حسین (ع) آبیاری شده و اگر خون ما فدای این نهضت نشود قطعا پاسداری خوبی از خون امام حسین نکرده‌ایم. شهید میرعرب با بچه‌های خردسال منزل شوخی می‌کرد و با اخلاق و برخورد زیبای خود آن‌ها را به آموختن مسائل دینی تشویق می‌نمود. شهید میرعرب می‌فرمود: جای من در این دنیا نیست. وقایع دوران کودکی کم کم داشت به واقعیت می‌پیوست. او رفت و به دفاع جانانه پرداخت و درکنار دیگر همرزمانش با شجاعت جنگید تا آنکه در مورخه ۱۶/۸/۱۳۶۱ در تنگه چزابه توسط دشمنان بعثی جان خویش را فدا نمود و به ملکوت اعلی پیوست.

خاطره‌ای از شهید حسن میر عرب رضی

بعد از خبر شهادت برادرم حسن، پدر و مادرم می‌گفتند: حسن به ما قول داده است که ما را به کربلا و زیارت قبر امام حسین (ع) ببرد. می‌گفتند: حالا با شهادتش شفیع ما در نزد ائمه اطهار و امام حسین خواهد شد تا آنکه جنگ تحمیلی خاتمه یافت، اما آرزوی زیارت کربلا هم چنان در دل والدینم وجود داشت.روزی در کمال ناباوری تلفن خانه به صدا در آمد و خبر زیارت کربلا دادند و گفتند راه کربلا باز شده است و می‌خواهند خانواده‌های معظم شهدا را به کربلا ببرند. یک لحظه خانه غرق در حال و هوای ایام شهادت شهید حسن میرعرب شد. گویا وجود مبارک شهید وارد منزل و نوید بخش این خبر پر از مسرت و شادی شده بود.

راوی: برادر شهید

 

فرازهایی از وصیت نامه شهید حسن میر عرب رضی
با درود به روان پاک شهیدان انقلاب
مادر عزیزم، اگر شهید شدم دعا کنید که خدا مرا در زمره شهیدان حقیقی درگاهش قرار دهد. مرا غسل ندهید و کفن نکنید چون امام حسین نه غسل داشت و نه کفن. به مادرم بگویید اگر گناهی در حق تو کرده‌ام به خاطر خدا مرا ببخش، چون اگر تو مرا نبخشی خدا مرا نمی‌بخشد. وصیتم این است که فرزندانت را آنچنان تربیت کن که فقط در راه الله بروند و بدان که اجر تو بیشتر خواهد بود. خداوند هرکس را دوست می‌دارد و می‌خواهد به او کرامت کند و او را ترفیع درجه‌ای بدهد با سختی‌ها از قبیل نقصان مال یا مریضی یا با گرفتن عزیزی او را می‌آزماید. مادر، امیدوارم ما هم جز اولیا الله باشیم و از این امتحان روسفید بیرون آییم و تو هم در مقابل پروردگارت روسفید باشی که خدا خود صبر می‌دهد و امیدوارم که حلالم کنید.
پدر ارجمندم، من که خدمتی به شما نکرده‌ام، از شما درخواست می‌کنم به آن خدایی که می‌پرستی مرا ببخشی. پدر جان، در راه خدا فرزندانت را آماده کن مبادا اگر فرزندانت در راه الله حرکت کردند و شهید شدند غمی به چهره‌ات بنشیند. شادمان باش و بدان اعضای خانواده‌ات باعث سربلندی و عزت و شرف خانواده بلکه اسلام می‌گردند، همین طور که شهادت برادر عزیزم حسین باعث سربلندی خانواده شد. پدر جان، امیدوارم حلالم کنید. همه شما را به خدای بزرگ می‌سپارم.

نظرات

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد

پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد

© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.