1404-03-23 00:05
78
0
94499
معراجی‌ها؛

زارعی شهیدی که دکل‌ها را در آتش کاشت

شهید گلستانی فقط یک معاون مخابرات نبود، او یک پیام‌رسان بود؛ پیام‌آور امید، مقاومت و پیروزی؛ شهید احمد زارعی، جوانی که دکل‌های مخابراتی را در آتش برپا می‌کرد.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «گلستان ما»، شهید احمد زارعی فرزند ابراهیم، در پانزدهم اردیبهشت سال ۴۵ در شهرستان کلاله از استان گلستان متولد شد، در روزگاری که ارتباط، کیمیا بود، او کیمیاگر بود، با دکل‌های مخابراتی‌اش، قلب‌های رزمندگان را به هم پیوند می‌داد، شهید احمد زارعی، نامی که تا ابد در تاریخ مخابرات جبهه ماندگار است.

وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در اوایل شروع جنگ تحمیلی علی رغم اینکه نوجوانی بیش نبود و چون از نظر جثه (هیکل) کوچکی داشت، بارها به بسیج برای اجرائی نمودن فرمان مرجع تقلید خود حضرت امام خمینی(ره) (اعزام به جبهه واجب کفایی است) که مراجعه کرد تا این که موافقت شد جهت فراگیری آموزش‌های اولیه نظامی اعزام و سپس راهی جبهه‌های نبرد شد.

در طول مدت حضور در جبهه در چندین عملیات بزرگ و سرنوشت ساز شرکت داشتند، بارها ایشان مجروح شدند ولی حاضر نشد به پشت جبهه برگردند. شهید زارعی علی رغم مسئولیت‌های متعددی که داشتند یکی از بهترین مربیان سیستم‌های الکترنیکی و نظامی روز بودند.

این شهید والامقام همان روزهای نخست با نشان دادن هوش و ذکاوت بالای خود در سیستم‌های الکترونیکی و معاونت مخابرات لشگر ویژه۲۵ کربلا برگزیده شدند.

یکی از برجستگی‌های دیگر شهید زارعی این بود که در شرایط پیچیده جنگی، زیر آتش سنگین و مستقیم دشمن بعثی در کمترین زمان ممکن دکل‌های مخابراتی لشگر را برپا می‌کرد.

قسمتی از وصیت نامه شهید زارعی

ای اهل ایمان سلاح جنگ بگیرید و آن گاه دسته دسته و به یک بار و معتقد برای جهاد بیرون روید حال آن که بدن‌های ما برای مردن آفریده شده. پس چه بهتر که این مرگ در راه خدا باشد، سید الشهداء شهادت را تولّد نو و اوّلین مرحلهٔ تکامل دانسته است.

امروز به فرمان امام عزیزمان عازم جبهه می‌شوم تا از این دین حفاظت نمایم. و امّا سخنی با ملّت: به جهانیان بفهمانیم که اسلام مرز نمی‌شناسد البتّه این به این معنی نیست که کشور گشایی کنیم.

ای امام به فرمان تو، با دست خالی و با چنگ و دندان از مرز و بوم اسلامی‌مان دفاع خواهیم کرد. ای امام به فرمان و تا آخرین قطره خونی که در رگ ماست و تا آخرین نفس که در بدن ماست و تا آخرین فشنگ که در سلاح‌مان است خواهیم جنگید و از اسلام دفاع خواهیم کرد.

سخنی چند با پدر و مادرم:

می‌خواهم بگویم مادرم مرا فراموش کن ولی می‌دانم که این امر برای شما امکان پذیر نمی‌باشد. مادر جان: من امانتی بودم که خداوند به دست شما داده و یک روز از شما می‌گیرد. حالا آن روز فرا رسیده که این امانت را باز پس گیرد.

ای پدر و مادرم، بگوئید خدایا من چند فرزند دیگر هم دارم که می‌خواهم در راه تو بدهم، چون که این فرزندان از جانب تو امانتی است که هر وقت بخواهی در راه تو فدا می‌کنم.

مادرم شما همیشه می‌گفتی خدایا من این فرزندان خوبم را برای اسلام بزرگ می‌کنم تا اینها را یکی یکی فدای اسلام کنم؛ به فرمودهٔ امام ما باید فدای اسلام شویم.

مادرم مگر خونم از خون علی اکبر امام حسین (ع) سرخ‌تر است که این خون را در راه اسلام ندهم. پدرم بر سر قبرم نا کام ننویسید چون آن کس که در راه اسلام کشته نشود نا کام است.

خانوادهٔ عزیزم پس از شهادتم ناراحت نباشید و برایم گریه نکنید، اگر گریه می‌کنید برای امام حسین(ع) گریه کنید. ضمناً هر جا که پدرم خواست مرا دفن کنید اگر خاک این بدن گنهکار مرا قبول کند.

انتهای خبر/

نظرات

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد

پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد

© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.