1394-04-10 16:59
2947
0
16943
گفتگویی خودمانی با بهبودیافته از بیماری اعتاد؛

زندگی می کردم که مصرف کنم و مصرف می کردم که زندگی کنم/ اشتباه دیگران پله ای به سوی ترقی باشد +تصاویر

بهبود یافته از بیماری اعتیاد می گوید: با مصرف مواد ابتدا حس لذت در من بوجود آمد و این مصرف به مرور زمان بصورت هفتگی و سپس روزانه شد و طولی نکشید که زندگی می کردم که مصرف کنم و مصرف می کردم که زندگی کنم.

به گزارش گلستان ما به نقل از گل رامیان، "سید مجید حسینی" جوان 36 ساله ای که بعد از 10 سال بیماری اعتیاد اکنون 9 سال و 4 ماه و 18 روز پاک است و در حال حاضر به عنوان مدیر مرکز ترک اعتیاد سلامت گستر فردوس گلستان در رامیان مشغول به فعالیت است.

تا سوم راهنمایی دانش آموزی باهوش، مودب و هدفش داشتن یک زندگی خوب بود ولی به مدرک سیکل رضایت می دهد.

کنجکاوی و حس خودکم بینی را از دلایل روی آوردن به مواد مخدر می داند.

وی از اولین ماجرای مصرف مواد می گوید: زمان امتحانهای سوم راهنمایی ام بود و باتوجه به ذهنیت قبلی که از طرف یکی از آشنایان که برای امتحانات دانشگاه موادی رادر چایی خود حل کرد و خورد، داشتم، من نیز این کار را انجام دادم.    

ابتدا حس لذت در من بوجود آمد و این مصرف به مرور زمان بصورت هفتگی و سپس روزانه شد و طولی نکشید که زندگی می کردم که مصرف کنم و مصرف می کردم که زندگی کنم.

اولین بار از شیره و تریاک شروع شد

اولین بار از شیره و تریاک شروع شد و خواستم که ترک کنم به سمت مصرف قرص رفتم و قرصی شدم.

مصرف قرص فقط آرامش دهنده نبود بلکه من را آدمی وحشی بوجود آورده بود. ناامیدی های زیادی و خوی وحشی گری در من رسوخ کرده بود.

HOSEINIAMP3

نقطه تاریک زندگی یک معتاد و دلیل ترک

وقتی از سید مجید میپرسم که چطور شد که به فکر ترک افتادی، در پاسخ می گوید: از بی اعتمادی های اطرافیان، ترور شخصیتی و بی احترامی هایی که به من میشد .

شواهد و دلایل از وخامت اوضاع نابسامان زندگی من نشان می داد؛ ترک همسر، گستاخی و بی ادبی به بزرگان، بی احترامی و اینها نشاندهنده این بود که اختیار زندگی خود را از دست داده ام، چیزی که سالهای سال از کودکی در آرزوی خود آنرا گنجانده بودم که علیرغم اداره زندگی خود زندگی دیگران را نیز اداره کنم.

اما نقطه تاریک زندگی من آنجا شکل گرفت که دیگر نه پدری، نه مادر، نه هیچ یک از عزیزانم برایم ارزش قائل نمی شدند .

هیچوقت یادم نمی رود خواهرکوچکترم را که وقتی مرا در خیابان دید راهش را کج کرد که مبادا بگوید این برادر من است، هیچوقت یادم نمی رود که مادرم آرزوی این را می کرد که انشاءالله خبر مرگت را برایم بیاورند. پدرم میگفت بغل مسجد با گدایی و مثل یک حیوان خواهی مرد. برادرم درون غذایم سم ریخت تا مرا بکشد که مادرم در لحظه آخر به من گفت.

اینها همه جزء کوچکی از دلایلی بود که من ترک کنم . اما مشکل من اینجا بود که خانواده من فکر می کردند من دوست دارم که آن مواد را استفاده کنم. آنها برایم زن گرفتند، ماشین خریدند که بتوانند مرا از این وادی دور کنند اما طول نکشید که ماشین هم فروخته شد و کار به جایی رسید که همسرم هم گفت مجید یا پاک شو یا در مقابل خانواده ام نمی توانم ایستاندگی کنم.

ازدواج سال 81 من بعد از گذشت یک سال منجر به طلاق شد.

وی ادامه می دهد: برادرم را معتاد کردم ولی الان خواهرزاده و برادرزاده هایم را از افتادن به دام این بیماری نجات می دهم و از این بابت بسیار خوشحالم.

HOSEINIAMP4

آشنایی با مراکز ترک اعتیاد

زمستان 84 ، سنندج بعد از فرار ازبیمارستان و در حال بحث با خواهرم بودم که مرا به منزل برگرداند، در همین اثنا پیرمردی با موهای سفید دست مرا میگیرد و میگوید که می توانم 10 دقیقه وقتت را بگیرم. و آنجا من را با مرکز ترک اعتیاد آشنا می کند .

به او می گویم، چه اتفاقی افتاده که کسی که یک لحظه بدون مواد هم دوام نمی آورد ولی بعد از 10 سال ترک و قطعا با گذشتن اتفاقات ناگوار اصلابه فکر مواد نیست، جواب می دهد: حرف مادرم یادم نمی رود وقتی از او تقاضای سفر چند روزه می کنیم می گوید که من گلهایم را چه کنم ، و این بزرگترین افتخار من است.   

وی ادامه میدهد: همینقدر که چند جوان را به زندگی برگردانیم و داشتن یک وجدان بیدار بزرگترین نعمت است.

مدیر مرکز ترک اعتیاد سلامت گستر فردوس گلستان در رامیان می گوید: بترین دردها را از نظر جسمی دارم ولی احساسم خوب است چون مشکلات خودم را پذیرفتم و دنبال حل اشتباه و مشکل خود هستم و اینها همه مدیون جلسات معتادان گمنام هستم.

معتادان گمنام، يك انجمن  خود گردان و غير انتفاعى  متشکل از زنان و مردانى است كه مشکل اصلی آن ها اعتياد به مواد مخدر بوده است.  اعضای معتادان گمنام به طور مرتب گردهم می آیند تا با کمک و حمایت یکدیگر از اعتیادشان پاک شده و بهبودی خود را حفظ کنند. ١٢ قدم معتادان گمنام يك برنامه پرهيز كامل از هرگونه ماده مخدر است که تنها شرط عضويت در آن تمايل به ترک اعتیاد است. برنامه بهبودی انجمن معتادان گمنام از اصولی بسیار ساده و عملی تشکیل شده است که هر معتاد می تواند به صورت روزانه، آن ها را در زندگی جدید و بدون اعتیاد خود به کار ببرد.

وی در بین صحبتهایش به سفربه  مناطق جنوب کشور اشاره کرد و گفت: برای رفتن به منزل خواهرم عازم جنوب بودم که در فرودگاه با "علیرضا دلبریان" راوی جبهه آشنا شدم و بصورت کاملا اتفاقی عازم این سفر معنوی شدم.

HOSEINIAMP5

HOSEINIAMP6

HOSEINIAMP7

چرا معتاد شد؟

حسینی در جواب اینکه چرا معتاد شد، می گوید: خانواده من واقعیتهای زندگی را به من نیاموختند بلکه از واقعیتهای دنیا فراری دادند و دلیل بسیار مهم احساس خودبزرگ بینی و کم بینی است.

اصلا فکر نمیکردم که معتاد شوم. همیشه خدا را شاکرم که دوباره مرا به این زندگی بخشید. زمانی که پاک می شوی دوباره متولد می شوی. معنای محبت و خنده را می فهمی.

الگویی برای خانواده ام شده ام/ صحبتی با جوانان

این بهبود یافته می گوید: با اینکه تمام خانواده ام افرادی تحصیل کرده هستند ولی در تمامی مسائل زندگی با من مشورت می کنند و برای آنها الگو شده ام. اصلا فکر نمیکردم که روزی عزت و احترامم برگردد.

وقتی به او می گویم چه توصیه ای به جوانان دارید، می گوید: از نصیحت متنفرم. چون اگر نصیحت کارساز بود من به این وادی ها سوق پیدا نمیکردم.

فقط می توانم بگویم از تجربه های دیگران استفاده کنید و اشتباه دیگران پله ای به سوی ترقی برای شما باشد.

معنای زندگی زمان مصرف مواد و بعد از پاکی

سید مجید زندگی زمان اعتیاد و بعد از پاک شدن را برای ما اینگونه وصف می کند: در زمان بیماری زندگی خلاصه شده بود در مادیات، دخترزیبا، خانه و ماشین لوکس، که اساس و بنای همه اینها بر روی هوای نفس می چرخید. درواقع زندگی نمیکردم. زیاد به زندان نرفتم اما برای خود در عین آزادی زندانی سخته بودم و خود را اسیر.

و اما زندگی اکنون: دیگر فقط در نفس کشیدن خلاصه نمی شود. دیگر ادم مسئولیت گریز، مسئولیت پذیر شده است. دیگر آن آدم ترسو و بزدل و کسی که از مشکلات فرار می کرد توانایی رویارویی با مشکلات را دارد. دیگر شجاعت را در قداره کشی و عربده کشی و ضرب و شتم نمیبیند بلکه امروز برایم شجاعت به معنای این است که افراد را آنطور که هستند بپذیرم نه آنطور که من می خواهم. شجاعت به من درس زندگی کردن داد. شجاعت به اینکه دیگر از خودم فرار نمی کنم.

در آخر نظر شخصی خودم را از زندگی در آرامش وصف می کنم اما برای هرکسی آرامش معنای خاص خود را دارد. برای من آرامش این معنی رامی دهد که در پیرامون زندگی و در مقابله با مشکلات و زندگی روزمرگی فقط به دنبال این نباشم که آنچه که می خواهم باید بشود، « شد قشنگِ، نشد قشنگِ»  

آیا تفاوتی بین مواد مخدر صنعتی و سنتی وجود دارد؟

از او می خواهم که تفاوت بین مواد مخدر صنعتی و سنتی را برایمان بگوید و نظرش را در خصوص اینکه عده ای می گویند که مواد مخدر سنتی بهتر از صنعتی است ، چیست، مثال شخصی را می زند که بیماری دیابت دارد و به او بگویند قند نخور و شکلات بخور.

از او خواستم تا باشنیدن کلمات زیر، اولین چیزی که به ذهنش خطور می کند بیان کند:

ماده مخدر: ضدارزش

اعتیاد: بیماری ناخواسته

متادون: بزرگترین خیانت یا ماده مخدر قانونی

خانواده: بهترین جایگاه، امن ترین پناهگاه، بهترین رفیق

مادر: با کمی مکث و درحالیکه دستش را بر روی پیشانی گذاشته و سر را به پایین انداخته و با بغض می گوید: عشقم برایش کم است.

خدا: وجدان

جوان: عزیز دل

حرف پایانی

وی حرف خود را اینگونه به پایان می رساند که در جایگاه خدا قرار نگیریم و اینکه هیچ موجود خاکی در این کره خاکی نباشد.

امیدوارم هیچ کس به خاطر اعتیاد و مواد مخدر نمیرد. اگر جامعه به اعتیاد به یک چشم بیماری نگاه میکند باید بگویم معتاد را اجبار نمی تواند پاک کند.

معتاد کتک نمی خواهد، محبت می خواهد.

وی در پایان می گوید: تمامی این حرفها را براساس تجربیات شخصی و اینکه با شخصیت، گوشت و پوست من درگیر بود و بهای سنگینی را از دست داد، زده شد.

انتهای پیام/

نظرات

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد

پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد

© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.