1396-11-26 06:49
1984
0
50524
مشاور جوان حاج غلام در حفظ آثار:

دفترچه خاطرات حاج غلام راهنمای او در کوران سخت زندگی بعد از جنگ بود / آدمی بزرگ در ظاهری خشن اما باطنی رئوف شناختم از او بود

بعد از چند روز اکبر کلبادی مرا صدا و کرد و گفت حاج غلام با 200 هزار تومان مساعده ( آن موقع پول کمی نبود) برای عیدی آخر سال موافقت گفت بدید این "بِچه" بره عید رو خوش باشه .

به گزارش گلستان ما ؛ بهمن سرد 1385 فرار رسیده بود و من بعد از پایان خدمتم در هیئت رزمندگان اسلام به عنوان اولین مشاور جوان اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان گلستان آغاز بکار کردم ، از مدتها قبل وصف "حاج غلام صادقلی" را شنیده بودم ؛ آدمی خشن با روحیه کاملا نظامی و این باعث شده بود تا از آفتابی شدن دور و بر حاج غلام خودداری کنم .

کارم را که شروع کردم عمدتا با آقای ملکش و کلاگر مرتبط بودم ، البته زیر چشمی مراقب پیرمردی بودم که روزها در اتاق کارش می نشست و دفترچه ای را در میان پایش گرفته بود ، زمزمه می کرد ؛ ورق می زد و اشک می ریخت ...

آری .. این دفترچه خاطرات و دستنوشته های حاج غلام صادقلی در دوران دفاع مقدس بود که طی این سالها تنها پناه دلتنگی های او بود ، دوری از محمدرضا عسگری ، موسی الرضا خراسانی ، حاج حسین بصیر، اصغر عبدالحسینی و سایر همرزمانش که من آن موقع آنها را نمی شناختم .

برخی اوقات هم شاهد رفت و آمد افرادی چون حاج تقی ایزد ، محمد اتراچالی که بعدا مدیر کل شد ، عیسی اتراچالی ، حاج محمد قاسم آبادی ، غلامرضا عسگری، رستم میقانی وسایر رزمندگان بودم و اینکه می دیدم این افراد چطور حول تسبیح حاج غلام مطیع او بوده و هنوز هم او را فرمانده خود می دانند .

کم کم سعی کردم خودم را به حاج غلام نزدیک کنم چون احساس می کردم در ظاهر خشن است و عمق چشمان ریزش که از پشت عینک ترسی به دل من می انداخت ، اما پشت همه اینها قلبی رئوف و اکنده از محبت خفته بود ، آخر آن سال کم کم عید نزدیک می شد و من جوان مجردی بودم که تا بحال مزه حقوق اداری را لمس نکرده بودم و چون تازه مشغول بکار شده بودم، توقع حقوق هم به این زودی نداشتم .

با وساطت اکبر کلبادی و محمد تقی ملکش نامه ای جهت مساعده نوشتم و خدمت حاج غلام بردم ، حاج غلام نگاهی همیشگی از زیر عینک به من کرد و گفت برو . بعد از چند روز اکبر کلبادی مرا صدا و کرد و گفت حاج غلام با 200 هزار تومان مساعده ( آن موقع پول کمی نبود) برای عیدی آخر سال موافقت گفت بدید این "بِچه" بره عید رو خوش باشه .

از این که مرا "بِچه" صدا می کرد ناراحت نمی شدم چون آنقدر لهجه شیرینی داشت که شنیدن این واژه بارها می ارزید چه اینکه بالاخره کم کم رابطه من و حاج غلام داشت صمیمی تر می شد تا اینکه سال بعد مسئولیت تاسیس کانون های دفاع مقدس در دانشگاه های استان به گردن من افتاد .

حاج غلام اصرار داشت دانشگاه و دانشجو باید با دفاع مقدس آشنا باشد و تاکید زیاد می کرد که حتما این کار انجام شود . آن روزها من به دانشگاه ها می رفتم تا این کار را انجام دهم ، حاج غلام وقتی به اداره می آمد و منو نمی دید می گفت این بِچه کجاست ؟ وقتی هم که من اداره بودم به من می گفت که چرا نمیری دانشگاه ها کانون راه بندازی ، خلاصه داستان داشتیم .

اواسط سال 86 حاج غلام رفت و محمد اتراچالی مدیر کل حفظ آثار شد ، همو که در 25 آذرماه 94 به دلیل جراحات حاصل از دوران دفاع مقدس و شدت آن در اثر حضور در جبهه مدافعان حرم در سوریه زودتر از حاج غلام به دیدار رفقای شهیدش رفت .

آنچه که از این عزیزان برای امثال منی به یادگار مانده یک جو غیرت است که متعلق به نسل اول انقلاب است و ترکش هایی از آن به ما اصابت کرد ، حاج غلام فردی بود که راه را در کوران سخت زندگی و هیاهوها و تلاطم های کشور گم نکرد ، دلیل آن هم دفترچه ای بود که همیشه با خواندنش اشک می ریخت ، دفترچه ای بود که چراغ راهنمای راهش بود و هر وقت سردرگم می شد عسگری ، خراسانی و رفقا از داخل این دفترچه راه را به او نشان می دادند تا گم نشود، دفترچه ای که نداشتنش خیلی ها را سرگردان کرد.

حاج غلام صادقلی دلسوخته انقلاب بود ، ساده زیست و ساده پوش ، اصلا دنبال مادیات نبود، در حالی که جانباز بود اصلا دنبال پرونده خودش نرفت و معتقد بود که ما برای چیز دیگه ای رفتیم ، مثل برخی ها هرگز وارد فعالیتهای اقتصادی نشد ، وارد فعالیتهای سیاسی هم نشد و باز هم مانند برخی ها که از گذشته و کرده خود پشیمان بودند ، حاج غلام سر راست می کرد و با افتخار از دوران جنگ و افتخارات نظام می گفت .

او مامن و پشت و پناه رزمندگانی بود که در دوران بعد از جنگ بعضا مورد بی مهری قرار گرفته بودند و یا گاها در ادارات و دستگاه ها نسبت به آنها بی توجهی صورت می گرفت ، او به آنها دلداری می داد و به استقامت در این راه دعوت می کرد و مزد زحماتشان در جبهه را به شهدا و اربابشان اباعبدالله حواله می داد .

در ایام سوم خرداد و هفته دفاع مقدس که او ریاست ستاد استانی را بر عهده داشت دست از پا نمی شناخت و به ملکش که معاون فرهنگی بود دستور می داد تا از نهایت ظرفیت اداره کل برای بزرگداشت این ایام استفاده کند ، با مدیران و مسئولان استانی بر سر بی توجهی به مقوله ترویج ارزشهای دفاع مقدس مماشات نمی کرد و اگر جایی لازم بود، برسرشان فریاد هم می کشید .

او این اواخر پیرمردی شده بود که به همراه اکبر کلاگر یار همیشگی خود در خیابان امام گرگان قدم می زد ، گاها او را می دیدم و به رسم ادب به او سلام می کردم ، دستم را مدام می فشرد و به کلاگر می گفت : این بِچه آخرش زن گرفت ، کلاگر می گفت اره حاج اقا الان بچه هم داره ، خنده ریزی می کرد و می رفت ، از اینکه با آدم بزرگی همکلام می شدم احساس خوبی داشتم .

شب 21 بهمن ماه بود که برای شرکت در جشن 40 سالگی انقلاب اسلامی به گلزار شهدای امامزاده عبدالله گرگان رفتم ، نورافشانی بود و خوشحالی ، همه آمده بودند ... اما در پایان مراسم وقتی مجید علایی مجری مراسم اعلام کرد که حاج غلام صادقی مقدم عروج شهادت گونه ای داشت دلم فروریخت و غمی عجیب وجودم را فرا گرفت ... باورم نمی شد ... بغض گلویم را گرفت و برای ساعاتی خاموش شدم و به خاطرات دوران کاری با حاج غلام فکر می کردم .

فردای آن روز راهپیمایی 22 بهمن بود ، حاج غلام از روی بنری دور میدان شهرداری نظاره گر عملیاتی دیگر از یارانش بود و 24 ساعت بعد در میان جمعی از دوستان و همرزمان در معراج شهدای گرگان بغض همه ترکید ، تا مداح شروع به مرثیه گویی کرد گویی اینکه همه مثل من منتظر بودند تا صدایی بلند شود بلکه کسی صدای گریه شان را نشود ، آری دوستان در غربت و یک به یک از دنیا می رفتند با سرگذشتی از تلخی ها و خوشی ها و فقط این خاطرات است که می ماند .

حاج تقی ایزد نزدیک ترین فرمانده به حاج غلام بود و همو بود که در روز تشییع سنگ تمام گذاشت تا حاج غلام در این لحظات آخر هم با مدد این دوستان رهسپار خانه ابدی شود و اکبر کلاگر که از همه بیشتر اشک ریخت چون او کسی را از دست داد که این سالها شب و روز و در سفر  و ... همراه همیشگی حاج غلام صادقی بود و انصافا رسم دوستی را در حق حاج غلام ادا کرد .

روحش شاد یادش جاویدان

جواد عموزاد - اولین مشاور جوان اولین مدیر کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان گلستان 85 - 86

انتهای پیام /

 

نظرات

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد

پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد

© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.