1399-11-02 13:23
1216
0
72765
به قلم محمد دیلم کتولی ؛

گرگان ایده آل من

«گرگان شهر ایده آل من » بود و هست چون داشته های این جوان دهه شصتی از اینجاست ، روزهایی که برای « انجام تکلیف الهی دفاع مقدس » پا به جبهه گذاشتم باز « دوستان گرگانی» داشتم .

به گزارش گلستان ما ؛ محمد دیلم کتولی فعال رسانه ای گلستان طی یادداشتی نوشت :

برای ما جوانان دهه ی شصتی ، که اوقات فراغت خود را فارغ از رسانه‌های فضای مجازی به شکل واقعی می گذراندیم ، سرک کشیدن به شهر های همجوار و کوهپیمایی و ورزش و رفیق بازی تفریح قابل قبولی بود .

برای ما که در شهری زندگی می کردیم ( وهنوز هم ...!) که روستای بزرگ شده ای بود ، گرگان رفتن و گشت و گذار در کوچه پس کوچه های آن و ناهارخوران و سینما و جلسات قرآنی و ... جذابیت خاصی داشت .

ما نٓه محو جمال و زیبایی و جذابیت این شهر ، که « ایده‌آل »خود را در این « کهنه دیار » جستجو می کردیم .

ما به دنبال شهری بودیم و هستیم که علاوه بر طبیعت زیبا « انسان با مرام » ببینیم ، رفاقت کنیم ، لذت ببریم ، تا لحظات زندگی مان معنای خود را پیدا کند .

گرگان می آمدیم تا ، آنچه در شهر ما نبود یا کم بود را ، ببینیم ، بنابراین می آمدیم تا داشته هایمان را بیشتر کنیم .

گرگان می آمدیم تا ، چهار تا رفیق فوتبالی پیدا کنیم دست مان بگیرد ، به زمین فوتبال ببرد لباس( مامان دوزمان ) را بپوشیم و دور زمین فوتبال بچرخیم و هنرهای تکنیکی و تاکتیکی خودمان را به رُخ شان بکشیم و از آنها یاد بگیریم .

گرگان می آمدیم تا ، در جلسات قرائت قرآن شرکت کنیم ، جواهری که فقط در جواهرسازی«امام صادق علیه السلام »یافت می شد، تازه نام« مصطفی اسماعیل ، کامل یوسف بهتیمی ، منشاوی و عبدالباسط و... را شنیده و بعضی ها را حتی صدای شان را نشنیده بودیم ، دوستانی پیدا کرده بودیم که خودشان(یه پا ) عبدالباسط و مصطفی اسماعیل بوده و شحات انور را بازتولید(دوباره سازی)کرده بودند و این برای«جوان علی آبادی»خیلی جذاب بود« برادران سادات معظم طاهری»راه قاری خوب شدن را بلد بودند و سخاوتمندانه به ماهم چیزهایی آموختند .  

مرحوم پدر( رحمت الله علیه)دستی در شعر و ادب داشت و ما هم که سر سفره اش بودیم گاهی ناپرهیزی می کردیم و شکسته غزلی ، دو بیتی ناقصی و ... می گفتیم اما برای اینکه ، شعرمان را عرضه کنیم جایی نداشتیم !.

گرگان می آمدیم تا ، در محافل خصوصی و عمومی شعر گاهی شعری بخوانیم و شعری بشنویم ... دوستانی یافتیم که شعر را شناخته و اصول و قواعد شعری را بلد بودند ، خیلی زود همدیگر را پیدا کرده و راهمان یکی شد .

در وادی هنر که قدم بزنی ، شعر دستت را می گیرد و به سوی خوشنویسی و موسیقی و ... می کشاند ، برای من که مقدمات خوشنویسی را گذرانده بودم و ادامه کار می بایست با اساتید این کار دنبال می شد ، گرگان و شاپور اسلامی انجمن خوشنویسان گرگان جذابیت جدیدی بود .

گرگان می آمدیم تا ، در کنگره خوشنویسان ایران برای اولین بار ، کابلی خوانساری و غلامحسین امیرخانی و بزرگان خوشنویسی را از نزدیک ببینیم .

«گرگان شهر ایده آل من » بود و هست چون داشته های این جوان دهه شصتی از اینجاست ، روزهایی که برای « انجام تکلیف الهی دفاع مقدس » پا به جبهه گذاشتم باز « دوستان گرگانی» داشتم ، رزمندگانی که عاشق تلاوت قرآن بودند و دل به دعا و نیایش پیوند داده بودند « فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن يَنتَظِرُ »(+)عده ای شان را که در شب های عملیات در آغوش کشیده بودم ، و دیگر آنها را ندیدم ، اکنون مهمان سفره خدا هستند و برای دیدارشان تنها« امامزاده عبدالله » و قطعه شهدا دارم و عده ای که هستند دنیایی از خاطرات شیرین ...

داشت یادم می رفت که دانشگاه هم باز« به تور گرگانی ها »خوردم زندگی مجردی در خوابگاه و چند جوان عاشق تحصیل و« دانشگاه امام حسین (ع)»و بحث های داغ دهه هفتادی .... ! ( چه هاست در سر قطره محال اندیش )!

« گرگان ایده آل من » شهری است که بسیاری از داشته هایم را از او دارم ، «,خواهری » مهربان که دیدار هر از چند گاهی او ، غبار غم و اندوه بی مادری را از چهره ام پاک می کند و فرزندانش که« صله رحم » با آنان ادامه حیاتم را تضمین.

« انجمن شعری » که پس از سال ها هنوز هم ، صبورانه به پای شنیدن غزل هایم می نشیند ، ترانه هایش را می شنوم و به مجلس شعرخوانی اش دعوتم می کند .

« تالار فخرالدین اسعد گرگانی » که روزگاری پاتوق شاعرانگی ها و قلم زدن های خوشنویسی و رفیق بازی هنرمندانه ام بود ،حالا میزبان « فعالیت های رسانه ای » ام ، شده ، میدانی جدید ، دوستان جدید و عرصه ای نو ... !

هرچند « به شدت علی آبادی ام » اما هنوز هم « گرگان ایده آل من » است .

در شصت سالگی ام هم ،گرگان و « شاعرانش» گرگان و«هنرمندان زبردست و کاربلد اش » گرگان و قاریان قرآن « حنجره طلایی » اش ، گرگان و « علمای انقلابی و ولائی » اش و ... گرگان و « رسانه » اش و یک دنیا دوستان رسانه ای که تا هستیم با یکدیگریم  ... و «خواهری » که مادرانه دوستش دارم.

« گرگان ایده آل من » شهر مهربانی است که با همسایگانش دوست است و قصد برتری ندارد . من گرگان را عاشقانه دوست دارم.

انتهای پیام /

نظرات

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد

پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد

© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.