1395-02-14 04:59
1017
0
31396
به قلم وحید حاج سعیدی

روزهای با صفای مدرسه

هنوز طنین زنگ اولین روز پائیز 59 را در مدرسه علوی از یاد نبرده ام که نوای آهنگینش با هجوم بچه ها به سمت جایگاه همراه شد و من همچنان گوشه چادر مادر را رها نمی کردم و با اشک از او می خواستم همراهم به داخل صف بیاید.

به گزارش گلستان ما ؛ صف ها شکل گرفتند ولی گریه های کشدار و کودکانه مرا پایانی نبود. پرویز خاری بابای مهربان آن روزهای مدرسه نزد ما آمد و دست مرا گرفت و به صف کلاس دوم نزد برادر بزرگترم برد تا همراهی او در ازدحام کودکانه دانش آموزان برایم دلگرمی باشد در اولین روز مدرسه. و این سرآغازی بود برای پیمودن راهی که در زمره یکی از نوستالژیک ترین و خاطره انگیز ترین دوران زندگی هر کسی محسوب می شود.

اکنون از روزهای مدرسه تنها خاطرات تلخ و شیرین آن دوران در خاطرمان باقی مانده است و بعید است این لحظات تا ابد از یادمان بروند.

روزهایی که سرشار از شادی و امید بودند و البته گاهی اوقات هم آمیخته با بیم و ترس و لرز... هنوز تصویر لوح های بابا آب داد، آن مرد در باران آمد، سارا انار دارد و ... را که آقای غلامی معلم مهربان کلاس اول مان، در سمت راست تخته سیاه کلاس نصب می کرد، از خاطر نبرده ام. راستی چه بی تکلف و به دور از دغدغه های خانواده های امروزی الف، ب ، پ یاد گرفتیم!

چقدر دوست داشتیم یک بار هم که شده مدارس بابت برف یا بارندگی تعطیل شوند که این اتفاق هرگز در دوران تحصیل ما رخ نداد. یادش به خیر ... وقتی با چکمه های پلاستیکی پای در چاله های پرآب فاصله خانه تا مدرسه می گذاشتیم حس رانندگی با ماشین پاترول به ما دست می داد.

یاد کتابهای حل المسائل به خیر که وقتی جواب ها را می خواندیم همه شبیه به هم بودند. بماند که همراه داشتن این کتاب ها نیز در مدرسه ذنب لایغفر و گناهی نا بخشودنی بود. یاد زنگ هایی به خیر که همکلاسی هایمان را می شمردیم تا ببینیم حل کدام تمرین یا خواندن کدام پاراگراف نوبت ما می شود.

یاد جمله پرونده تون می ذاریم زیر بغلتون به خیر... یاد غربت کلاس جدید و غصه همکلاس نبودن با دوستان قدیمی به خیر... یاد روزهایی به خیر که تراشیدن مداد را بهانه می کردیم و جلوی سطل آشغال خودمان را سرگرم می کردیم. همیشه آرزو داشتیم وقتی از دوستان و آشنایان می پرسیدیم: «درستون کجاست؟» یک درس از ما عقب تر باشند.

یاد پاکن های جوهری آبی و قرمز، مداد های سوسمار نشان و شمشیر نشان، صدای کشدار قلم نی روی کاغذ، لیقه و دوات ، کاردستی درست کردن ها، مشق نوشتن ها ، جریمه شدن ها، دفتر تکالیف نوروزی، تقسیم میز به سه قسمت مساوی، آقا دست ما رو لت می ده، آقا خودکار ما رنگ نمی ده به خیر .... یاد انجز انجز انجزه وعده در صبحگاه و سرود ما مسلح به الله و اکبریم به خیر... 

یاد معلم تاریخ و جغرافی به نیکی و شادی که ما را مجبور می کرد جواب های چپندر قیچی را که به سوالات امتحانات می دادیم جلوی صف بخوانیم: «خاور میانه کجاست؟ جایی که ماشین های خاور در آنجا جمع می شوند!»، « دوران جاهلیت را تعریف کنید. دورانی که در آن امام حسین(ع) با معاویه جنگیده است و آن جنگ را جنگ صفین می نامیدند!»، «حیوانی کیسه دار که زیستگاه آن بیشتر در استرالیا است؟ اسکیپی!» ، « مبدع خط نستعلیق چه کسی بود؟  ابن ملجم مرادی!» و ...

یاد مدیر وقت دبیرستان جابر به خیر که می گفت: زمین فوتبال دبیرستان البرز چندین برابر زمین فوتبال های بین المللی است!

یاد حسین صادقی به خیر که می گفت: اگر یه کم درس بخونین پزشکی قبول میشین و سید جواد در پاسخ گفت: ما یه کم درس خوندیم مردود شدیم!

و یعقوب گوکلانی که روز اول کلاس چهارم دبیرستان با عبارت «نوکرتم به علی» چنان شور و حالی در کلاس ایجاد کرد که بعد از بیست و پنج سال خاطره آن زنگ را هنوز از خاطر نبرده ام.  اما این روز ها و ماه ها دیری نپائیدند و چون برق و باد سپری شدند.

روزها، هفته ها، ماه ها، امتحانات قوه، امتحانات ثلث، امتحانات خرداد و شهریور، قبولی ها، تجدیدی ها، تبصره ها، کارنامه گرفتن ها و ... آمدند و رفتند و 12 سال مدرسه به سان دوازده چشم باز و بسته کردن طی شدند و ما دیپلم گرفتیم ولی هر آنچه آموختیم را مدیون معلم هایی هستیم که امروز برخی شان مانند زنده یاد دادفر، شهید سید حسین حسینی تقرتپه، پرویز جنگدوست، حسین دولتی، حسین باباکردی، جواد شهسواری، ناصر امینی، حاج درویش کردکتولی و ... در بین ما نیستند و در بستری از دعای خیر دانش آموزان شان آرمیده اند.

« ياد باد از آن معلم ها که ديگر نيستند  ...   هست آهنگ صداشان در فضاي مدرسه»

امروز از آن روزها سال ها گذشته است و دست تقدیر سرنوشت ما را چنان رقم زد که ما نیز در کسوت معلمی روزگار سپری کنیم و تنها به داشتن کهنه دانش آموزان وظیفه شناس و همکاران با محبت یا به عبارتی دوستان روزهای مبادا افتخار کنیم. شاید روزی از ما نیز در دل نوشته های دیگران یادی شود.

« گرچه دورم سالها از سالهاي مدرسه        باز گاهي مي تپد دل در هواي مدرسه»

وحید حاج سعیدی

انتهای پیام/

نظرات

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد

پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد

© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.