1393-07-19 08:58
3050
0
4136

گفتگویی خواندنی با قدیمی ترین نامه رسان علی آبادی در جبهه

از 18 سالگی با اشتغال در تعاون سپاه پاسداران، کارِ نامه رسانی به رزمندگان در جبهه و خانواده های آن ها در پشت جبهه را آغاز کرد. فیروز فرامرزی می گوید خبر بیش از نیمی از شهدای علی آبادکتول را همراه با شهید عزت الله کیخا و یک نماینده از بنیاد شهید، به خانواده هایشان رسانده ایم.

به گزارش گلستان ما به نقل از زرین نامه ، در سلسله گفتگوها با قدیمی ترین های شهرستان علی آبادکتول اینبار سراغ فیروز فرامرزی یکی از قدیمی ترین نامه رسان های بخش تعاون سپاه پاسداران شهرستان در دوران جنگ تحمیلی رفته ایم.

این نامه رسان که از 15 سالگی با لباس بسیجی به جنگ رفته، سن و سالش آن روز ها که تازه کار نامه رسانی را آغاز کرده بود، به 18 سال می رسید و از سال 62 تا پایان جنگ دیگر همه ی علی آبادی ها می دانستند که اگر می خواهند نامه شان به دست یک رزمنده در جبهه برسد باید نامه ی خود را به او و دوستانش در تعاون سپاه بسپارند.

بخشی از فعالیت نامه رسانی اش در پایگاه شهید بهشتی اهواز بود و در دوران جنگ بیش از 5هزار نامه بین رزمندگان و خانواده های آن ها جا به جا کرده است.

می گوید: کارم در تعاون سپاه نامه رسانی، خدمت به خانواده رزمندگان و اطلاع رسانی درباره خبر شهادت رزمندگان به خانواده شان و امور مربوط به آن بود.

و ادامه می دهد: چون خدمت به رزمندگان و خانواده آن ها بسیار با ارزش است، بنده نیز با نظر مسئولین مافوق، این مسئولیت را برعهده گرفتم.

فرامرزی درباره شغلش می گوید: وقتی در جبهه نامه های رزمندگان را از اداره پست تحویل می گرفتیم، گردان به گردان آن ها را جدا می کردیم و به رابطین گردان ها و واحدهای رزمی تحویل می دادیم تا به دست رزمندگان برسانند.

و نمی دانید که وقتی نامه ای از خانواده یا مردم به دست یک رزمنده می رسید، چقدر باعث خوشحالی و انگیزه در آن ها می شد.

فرامرزی خاطرات زیادی از کارش در دوران جنگ و نامه رسانی در آن وضعیت حساس دارد که به تعدادی از انبوه خاطرات خود برایمان اشاره می کند: 

وی می گوید: در بین نامه ها تعدادی نامه و دلنوشته هم وجود داشت که برادران و خواهران پشت جبهه برای رزمندگان می نوشتند که آن ها را هر بار به نوبت بین تعدادی از رزمندگان در گردان های مختلف تقسیم می کردیم.

مردم در نامه ها و دلنوشته های خود بر حفظ روحیه ایستادگی و استقامت در برابر دشمن را تاکید می کردند. 

البته باید بگویم در این بین بعضی نامه ها هم توسط رابطین برگشت می خورد چرا که رزمنده یا برای دیدن خانواده پشت جبهه آمده بود، یا مجروح شده و یا شهید شده بود.

یک بار یکی از نامه ها به دستم رسید که از طرف مادری 65 ساله بود، وی در نامه ی خود بعد از سلام و احوال پرسی نوشته بود این چند شال گردن را من به همراه نوه های دخترم بافته و برای شما رزمندگان فرستادیم که مبادا سردتان بشود. ببخشید توانم بیشتر از این نبود.

این مادر بزرگوار در ادامه نامه خود از رزمندگان خواسته بود هرچه محکم تر در مقابل دشمن ایستادگی کنند.

یکی دیگر از کار های من در پشت جبهه، خبر رسانی درباره مجروحیت یا شهادت رزمندگان به خانواده های آن ها بود که به همراه یک نماینده از بنیاد شهید این کار سخت را انجام می دادیم و از آن خاطرات زیادی برایم مانده است.

یکی از آن خاطرات مربوط به سردار شهید عباس حاج صفری از پاسداران اطلاعات عملیات سپاه است که حقوق خانواده این شهید بزرگوار را من به خانواده اش می رساندم.

یک روز پدر بزرگوار این شهید به سپاه علی آباد آمد و به ما اطلاع داد که مدتیست از پسرم "عباس" خبری به ما نرسیده .

وظیفه ما پیگیری اطلاع رسانی درباره وضعیت رزمندگان به خانواده هایشان هم بود، با تهران تماس گرفتم و چند روز بعد در حالی که آمبولانس ستاد معراج شهدا جلوی درب سپاه رسید، پدر شهید حاج صفری هم در همان موقع دوباره برای پیگیری وضعیت پسرش به سپاه مراجعه کرده بود.

وقتی برگه جواز دفن شهید داخل آمبولانس را دیدم، در آن نام همین شهید نوشته شده بود، نمی توانستم همان موقع به ایشان بگویم فرزندت درون آمبولانس است.

پدر شهید دائم دور آمبولانس می چرخید، گویی پی برده بود که فرزند شهیدش داخل همین آمبولانس است.

به او گفتم یکی دو روز دیگر خبر قطعی از "عباس" را به شما خواهم داد. 

وقتی به منزل سردار شهید عباس حاج صفری رفتیم تا خبر شهادتش را به خانواده محترمشان بدهیم، پدرش گفت من همانروز فهمیدم که پسرم شهید شده و در آن آمبولانس است.

یک بار هم جنازه مطهر یک شهید را آورده بودند و من به همراه آقای محمداخلی می خواستیم خبر شهادت آن شهید بزرگوار را به خانواده اش بدهیم. 

اما هرچه در حوالی آدرسی که از خانواده ایشان داشتیم، کسی آن شهید را نمی شناخت. دیگر ناامید شده بودیم و می خواستیم به عنوان مجهول الهویه، جنازه مطهرشان را به معراج الشهدای تهران بفرستیم.

اما بطور اتفاقی یک کیف که حاوی چندعکس از شهید هم در آن بود در وسایل همراه شهید یافتیم. دوباره به آدرس احتمالی که در خیابان آیت بود رفتیم تا خانه به خانه دنبال خانواده آن شهید بگردیم. اولین درب را که زدیم پسری حدوداً 7-8 ساله درب را باز کرد و با دیدن عکس گفت "این عکس بابای منه، رفته جبهه" و فوری مادر بزرگش را صدا زد تا به او بگوید.

وقتی همسر و مادرخانم آن شهید عکس را دیدند، مادر خانم شهید خیلی گریه می کرد و می گفت من دیشب خواب دیده ام که دامادم شهید شده است و امروز شما خبر شهادت او را برایمان آوردید.

فرامرزی در ادامه ی سخنانش به اهمیت کار نامه رسان ها هم تاکید می کند و می گوید: به نظر من در دوران جنگ تحمیلی، رساندن یک نامه به دست رزمندگان بسیار با ارزش بود که این کار توسط نامه رسانان تعاون انجام می شد، البته تعدادی از آن ها هم در حین کار به شهادت می رسیدند.

نامه رسان ها و نیروهای پست رزمنده دوران جنگ تحمیلی زحمات زیادی در خصوص ارسال و دریافت تلگراف های و نامه های صلواتی رزمندگان کشیده اند تا خانواده هایشان را از احوالات آن ها با خبر و رنج دوری از خانواده را برای رزمندگان سهل کنند.

شهید علی اصغر درویشی مسئول تعاون ما بود که جایگاه بزرگی داشت و در حین انجام ماموریت های تعاون به شهادت رسید.

حرف پایانی: 

اگر امروز اقتدار، استقلال و آزادی در کشورمان حس می کنیم و ما را در نیا به رسمیت می شناسند ثمره ایثار و فداکاری هزاران شهید و رزمنده در عرصه های مختلف است که همه ی ما باید شکرگذار این نعمت بزرگ باشیم و قدر آن را بدانیم.

نظرات

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد

پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد

© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.