1393-06-02 03:08
3934
0
1545

گفتگویی جالب و خواندنی با شکسته بند ۸۵ ساله گنبدی + عکس

علی اکبر تاجور پیرمرد ۸۵ ساله گنبدی یکی از شکسته بندهایی است که از دوران جوانی این کار را انجام می دهد.

به گزارش گلستان ما به نقل از قابوس نامه ، علی اکبر تاجور  پیرمردی مهربان و باحوصله است و  با وجود اینکه شب برای مصاحبه خدمت وی رفتیم و از او خواستیم چند دقیقه ای را با ما به صحبت بنشیند با جان و دل پذیرفت.

خیلی شیرین از گذشته اش می گفت روزهایی که ۵ سال بیشتر نداشته و پدر را از دست می دهد .

از مکتب رفتنش گفت و اینکه چرا ادامه نداده است . او به خبرنگار ما گفت: استاد مکتبم خیلی از من راضی بود به سرعت خواندن راآموختم و حالا نوبت این بود که بتوانم الفبا را روی کاغذ بنویسم برای همین از من خواست تااز فردا برای خود کاغذ تهیه کنم.

به خانه برگشتم و با خوشحالی به مادرم گفتم اما پس از فوت پدرم مادرم دیگر نمی توانست تمام نیاز های مرا برآورده کند و من در آروزی خریدن کاغذی که فقط دو شاهی بود ماندم و همین باعث شد که دیگر به مکتب نروم.

IMAG0788

از کارش پرسیدم گفت: من شکسته بندی را در جوانی آغاز کردم. بعد از رها کردن مکتب به دنبال کار بودم و چوپانی اولین تجربه من بود و یک بز نر دستمزد یکسال چوپانی من البته به عنوان ذکات .

وقتی از  حاجی تاجور که همه او را«آقا» صدامی زنند پرسیدم چطور کار شکسته بندی را یاد گرفته و انجام می دهد گفت: در قدیم پدر من شکسته بند بوده ولی از پدرم چیزی یادم نمی آید پیش شکسته بندهای محلی این کار را یاد گرفتم. اگر شکستگی زیاد باشد با چوب  وتخته می بندم و با خمیری که از آرد درست میکنم محکمش می کنم ٰاگر ترک کم باشد با پارچه و زاک و تخم مرغ ونمک می بندم.

گفتم آقا شما چند تا مریض تا حالا درمان کرده اید؟ چقدر پول از آنها می گیرید؟

لبخندی زد و گفت پولی بابت این کار نمی گیرد ، و تعداد مریض ها را هم به یاد ندارد اما افراد زیادی به او مراجعه می کنند .

IMAG0797

این پیرمرد ۸۵ ساله گنبدی می گفت چون سواد قرآنی دارد دعاهای قران را نیز برای مردم می نویسد ولی از این کار هم هزینه ای دریافت نمی کند.

از او پرسیدم پس درآمد شما از کجاست و شغل اصلی شما چیست؟

گفت: شغل اصلیم کشاورزی است قبل از آن هم بقالی داشتم . زمین های کشاورزی من در شهرستان کلاله است و البته خود ساکن گنبدم.

به او گفتم کار شما سخت است نمی ترسید وقتی دست یا پای شکسته ای را جا می اندازید؟

از سوال من خنده اش گرفت و با مهربانی گفت: ترس ندارد دخترم آدم وقتی به کاری عادت کند نمی ترسد در ضمن چون من به دنبال پول و هزینه از این کار نیستم تا کنون خدا هم به من کمک کرده موفق بوده ام و آبرویم را پیش بیماران حفظ کرده است.

از جایش بلند شد و عکسهای جوانی روی تاقچه اتاقش را به من نشان داد و گفت که روزی هم تعزیه خوانی می کرده هر چند عکسی از آن روزها نداشت اما گفت:از ۱۵ سالگی تا سال ۱۳۳۱ به جای شخصیت های مختلفی تعزیه خوانده است.

حاج آقای تاجور ۵ فرزند دارد یک دخترش معلول است و ۱۲ نوه که برای همه آنها کار«آقا» جالب است هر چند هیچ کدام کار وی را یاد نگرفته اند اما بارها توسط وی درمان شده اند.

IMAG0792

IMAG0791

گفتگویمان طولانی شد و از اینکه دیروقت مزاحم وی شده بودم عذرخواهی کردم اما او با مهربانی می گفت: دیر وقت نیست هنوز سر شب است و شما مهمان ماهستید.

از او خواستم برای آخرین سخن ما را نصیحتی کند . گفت: هدفتان خدا، دوم پیامبر و فرزندانش و احترام به سادات  باشد چرا که عاقبت بخیری را به همراه دارد.

IMAG0799

گفتگویمان تمام شد.خداحافظی کردیم و او ما را تا جلوی در همراهی کرد و با تکان دادن دست و گفتن خدا به همراهتان خاطره ای زیبا تر از گفتگو و همنشینی بااو در ذهنمان نقش بست.

نظرات

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد

پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد

© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.