1393-05-11 06:27
2126
0
339
گفتگو با موسّس انجمن نویسندگان استان گلستان :

کار فرهنگی فقط به چفیه و پوستر و عطر تی‌روز نیست !

موسّس انجمن نویسندگان استان گلستان گفت : کار فرهنگی تنها به پوستر و همایش و جشنواره نیست. مجموعه‌های را می‌بینم که چند پوستر و عکس و عطر و چفیه و دکوری که به فروشگاه خود زدند، با بوی تند عطر تیروز، ادای دهه شصتی را در می‌آورند بعد می‌گویند داریم کار فرهنگی می‌کنیم.

به گزارش گلستان ما ، غلامعلی نسائی موسّس انجمن نویسندگان استان گلستان از آن بر و بچه‌های دوران دفاع مقدس است که اگرچه از خط مقدم آن روزها بیش از هزار کیلومتر فاصله دارد، اما هنوز درون سنگر است و وظیفه جهادی خود را فراموش نکرده است.

نویسنده کتابهایی چون «فانوس کمین»، «زود پرستو شو بیا» و «کتک خور نمونه» این روزها مسئول مجموعه‌ای است که بصورت خودجوش فعالیت خود را آغاز کرده و اگرچه تقریبا در ابتدای راه است.اما در همین مدت کم توانسته کارهای قابل توجهی انجام دهد.گفتگوی 9دی با این نویسنده و فعال فرهنگی را از دست ندهید.

او در این گفتگو علاوه بر توضیح درباره فعالیت‌های انجمن نویسندگان استان گلستان که می‌تواند الگوی خیلی از فعالان فرهنگی باشد، سخنان جالب توجهی هم درباره کار فرهنگی داشته است که خواندنش حتماً خالی از لطف نیست.

شما در تاسیس انجمن نویسندگان استان گلستان نقش داشتید؟ این انجمن با چه اهدافی و از چه سالی تاسیس شد؟

چند سال پیش در استان گلستان بفکر ساماندهی نویسندگان افتادیم، ابتدا با بنیاد حفظ آثار و ارزش‌های دفاع مقدس گلستان شروع کردیم، اما کار در نیمه راه زمین خورد! سراغ بنیاد شهید رفتیم، به نیمه راه نرسیدیم، تا اینکه ۳ سال پیش در سالن یاس نمایشگاه کتاب، با آقا میثم نیلی آشنا شدم، آنجا یک حس غریبی به ایشان پیدا کردم، مثل روزی که شهید ناصر کاظمی را ملاقات کردم، عجیب به دلم نشست. در سال ۶۰ وضعیت فرهنگی در کردستان خیلی غریب بود، دشمن معلم‌ها را ترور می‌کرد، کتابخانه‌های عمومی شهر را نا ‌امن کرده بود،از طرفی مردم بانه نیاز به معلم و دکتر و کتابخانه و بهداشت داشتند.

ما حدود هفتصد رزمنده در ساختمان دخانیات شهر بانه مستقر بودیم. چند وقتی گذشت دیدیم که عملا بخور بخواب است. یک روز وقت نماز مغرب، شهید ناصر کاظمی، از فرماندهان کردستان آمد، وسط نماز از قضاء کنارم جای دو نفری ردیف سوم صف نماز ایستاد! من اصلا نمی‌شناختمش، اما آوازه‌اش را خیلی شنیده بودم. بین نماز دیدم دارند ازش عکس می‌گیرند. صف نماز بهم ریخت و یک جنب جوشی بوجود آمد. نماز که تمام شد، بچه‌ها ریختند سرش، توفیق یار من شد که کنارش نشسته بودم.وقتی فهمیدم که کنار چه انسان بزرگی هستم، فرصت را غنمیت دانستم و ازش خواستم چند دقیقه حرف بزنم.گفتم وضع مدرسه و کتابخانه‌های شهر اینطوری است، نه اینکه او خودش مطلع نباشد، من اینطوری گفتم که ما اینجا بیخودی نشستیم داریم بیکار می‌خوریم و می‌خوابیم.مدارس را فعال کنید ما حاضریم برویم به جای معلم‌های شهر بانه که فعلا از تهدید ضد انقلاب می‌ترسند، مدرسه‌های شهر را نگذاریم تعطیل بشوند. شهید کاظمی خندید و تکه کاغذی از جیبش درآورد اسم من را یاداشت کرد و بلند شد رفت.

چند سالتون بود؟

آن زمان فقط ۱۵ سال داشتم ولیکن سر پر سودائی داشتم و از نوجوانی هم در کار فرهنگی بودم. خلاصه فردای آن روز من را خواستند و گفتند برو وسیله‌هایت را بردار، رفتیم یک جایی مثل یک تونل بود. شب را خوابیدم و صبح با یک اسکورت مرا بردند در یک مدرسه شهر و گفتند حالا برو در این مدرسه به دانش آموز کلاس سوم و چهارم ابتدائی بصورت صبح و عصر درس بده! من واقعا اولش جا خوردم.در سن پانزده سالگی با مدرک دوم راهنمائی بجه‌ها را درس دادم. اسلحه روی شانه‌ام و پای تخته سیاه ایستادم، هم حواس‌ام به پنجره بود هم به دانش آموزان کلاس. نسل ما یک نسلی بود که در یک شرایط خاص جنگ سخت قرار گرفت و بچه‌هامون با ایمان پای دلشان ایستادند و به امام گفتند هستیم و ایستادند.

نسل امروز هم همینطور هیچ فرقی نکرده است،امروز جنگ نرم است و‌‌ همان در هم پیچیدگی جنگی که بود و الان هم در هم ریختگی فرهنگی جنگ نرم است و این جوان‌های مومن به حضرت آقا می‌گویند ما هستیم و الحمدالله پای دلشان محکم ایستاده‌اند. نه آدم‌ها عوض شدند نه فضای کار و تلاش عوض شده است.این از جنگ هشت ساله است و اینجا در کنار آقا میثم‌‌ همان حس در من بوجود آمد. با خودم فکر کردم به ما بچه‌های جنگ یک ظرفیت‌هایی داریم، یعنی از مسیری آمده ایم که تجربیات زیادی کسب شده است. آنجا به آقای نیلی گفتم به‌ ما اعتماد کنید و نگذارید این ظرفیت‌ها را با خودمان خاک کنیم.

 از همان ابتدا دنبال تاسیس انجمن نویسندگان بودید؟

نه، ابتدا می‌خواستم یک فروشگاه زنجیره ای به وسعت یک جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی در حوزه فروش کتاب و محصولات فرهنگی در شمال راه اندازی کنیم.آقا میثم پیشنهاد انجمن نویسندگان گلستان را مطرح کردند. خوب ما هم رفتیم سراغ این مجموعه، ابتدا یک خانه قدیمی را از اوقاف گلستان دست و پا کردیم، بعد رفتیم سراغ مرمت کردن این خانه قدیمی، تازه پائیز از راه رسیده بود، سفال برگردانی و دیوار‌ها را مرمت کردیم.بعد از یک ماه تلاش شبانه روزی یک مرتبه ساختمان آوار شد و فرو ریخت. هاج و واج ماندم!چیزی که در وجود ما هست و خدا گاهی ما را از آنچه که هستیم جلو‌تر سوق می‌دهد! همین جاست. یعنی جنون کار کردن داریم.

بعضی از رفقای امروز هم مثل آقامیثم، حرفش و نگاهش و نفسش برای من حمایت بود.روزهای سرد و سخت زمستان تنهای تن‌ها، همه بچه‌های که از روز اول بنا بود، پای کار باشند، آوار را که دیدند، رفتند. یکی از مشکلات امروز ما همین است؛ منتظریم که یک مجموعه را بگذارند جلوی دست، بعد ما فقط شعارش را بدهیم. بالاخره کارهای تاسیسی سختی‌های خودش را دارد و هر کسی حاضر نیست این سختی‌ها را تحمل کند.بله، امااینطور نباید باشد. باید برای خلق هر جبهه فرهنگی خون دل خورد که به سادگی از دست نرود، در اوج روزهای سخت و سرد برف خیز زمستان، ساختمان انجمن نویسندگان استان گلستان را ساختم.

البته این همه را که می‌گویم، همه‌اش لطف و عنایت خدای متعال بود و اینجا من هیچ هستم.شش ماه کار ساختمان هوران طول کشید، بعد مجوزش را از ارشاد گرفتیم، بصورت رسمی ثبت شد، نام انجمن را هوران گذاشتیم. یک لطف دیگری هم که در ثبت انجمن شد، اینکه ما بصورت موسسه انجمن نویسندگان ثبت شدیم و دستمان برای فعالیت‌های فرهنگی باز شد.

چه سالی بود؟

از فروردین ۹۱ فراخوان زدیم و طولی نکشید که رفت و آمد‌ها شروع شد، هنوز شش ماه نگذشته بود که به عنوان یک مجموعه فرهنگی ادبی و هنری در سطح استان گلستان شناخته شدیم. بنای کار این بود که ابتدا یک دیدبانی از عرصه فرهنگ و ادب استان داشته باشیم، ظرفیت‌ها را شناسائی کردیم، برنامه ریزی شد، کارگاه آموزش نویسندگی و روایتگری و فیلمنامه نویسی و مستندسازی، نشریه نگاری را برگزار کردیم.برنامه‌های دیگر بین کارگاه‌های هوران، نشست ادبی، نقد کتاب و فیلم و خاطره گوئی برگزار شد و همچنان ادامه دارد که ایندوره‌های کارگاهی هوران، فصلی و هفتگی برگزار می‌گردد.

بین هفته یک روز برنامه روایتگری داریم که بیش از ۱۵۰ نویسنده حضور پیدا می‌کنند، یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس را می‌آوریم و این یکی از پر بار‌ترین برنامه‌های هوران است. از دیگر برنامه‌های هوران مشارکت با صدا و سیمای مرکز گلستان است، یک کارگروه کتاب و رسانه هم داریم. برنامه‌های زیادی در حوزه صدا و سیما تولید می‌کنیم که از تلویزیون در همین راستا پخش می‌گردد.برنامه رادیوئی هم در قالب داستان یک زندگی و معرفی کتاب از نویسندگان استان گلستان داریم.

یک برنامه دیگر هم هست که بصورت هفتگی از تلویزون پخش می‌شود، نویسنده‌ها را دعوت می‌کنیم و گروه تلویزیونی هفت رنگ از سیمای مرکز گلستان برنامه را تولید و پخش می‌کند.برنامه دیگر مستندی در حوزه شهداست که با همکاری گروه تلویزیونی بسیج تولید می‌گردد. در بحث پرورش استعداد‌های نوجوان و جوان، بین نویسندگان نوجوان بهترین استعداد‌های نهفته حضور دارند. هدف گذاری هوران همین کشف استعدادهاست و در کنارش پرورش و جهت دادن این خلاقیت‌های درخشان به سوی اندیشه انقلاب اسلامی است.

الان از نظر اعضا در چه وضعیتی هستید؟

الان خرداد ۹۳ است و ما ۷۰۰ نفر نویسنده به تفکیک کودک ۱۰درصد نوجوان ۲۰ درصد جوان ۶۰درصد میانسال ۱۰درصد عضو فعال داریم. بین اهل سنت هم خیلی عالی همگرایی شد و نویسنده‌های خلاق ترکمن را ساماندهی کردیم. الان هم عضوگیری ادامه دارد، بنای کار ابتدا شناسائی و ساماندهی و سپس برنامه ریزی روی این افراد است. به نوعی پروررش و جهت دادن و در کل کار ما کادرسازی است.ما تنها به این‌ها نویسندگی یاد نمی‌دهیم ما به این‌ها علاوه بر کارگاه‌های نویسندگی، درهم ریختگی فرهنگی که با آن مواجه هستیم را نشان می‌دهیم و بعد وارد خط مقدم جنگ می‌کنیم.

الان ابزارهای مدرن جنگ نرم وارد خانه‌ها شده و حالا اگر ما بخواهیم فقط الفبای نویسندگی را به این آدم‌ها آموزش بدهیم اصلا نمی‌توانند از این بهم ریختگی فرهنگی که گفتم سر بیرون بیاورند،‌‌ همان میانه را ذبح می‌گردد.انجمن نویسندگان گلستان رویکردی که دارد با درس‌های که از دوران هشت سال دفاع مقدس گرفته نیروهای خود را صف بندی می‌کند. از دیگر برنامه‌های هوران حضور فعال در نمایشگاه‌های فرهنگی گلستان است، این حضور هم خودش فرصتی است که با مردم بیشتر آشنا می‌شویم. در خود محل انجمن ما هر روز مراجعات داریم، از طرفی جوان‌ها می‌آیند و از طرفی خانواده‌ها دست بچه‌های خود را که کم سن و سال هست می‌گیرند و می‌آورند، عملا تا پایان سال ۹۳ درگیر کار ساماندهی هستیم.

برنامه دیگر ما نظارت بر آثاری است که نویسندهای تازه کار می‌نویسند، ما تلاش می‌کنیم که کتابی که بناست در استان منتشر بشود، حرفی برای گفتن داشته باشد، علاوه بر این سراغ ناشرین رفتیم بنا داریم رابطه بیشتری با آن‌ها ایجاد کنیم تا سطح کیفی تولیدات ناشرین بهتر و خلاقانه‌تر بشود.انجمن نویسندگان استان گلستان برای عموم مردم استان است و همه می‌توانند در آن عضو بشوند. یک کاری هم با دانشجویان استان داریم که بصورت هفتگی بیش از ۵۰ دانشجو به انجمن می‌آیند برای این‌ها کارگاه نویسندگی در حوزه خبر و روزنامه‌نگاری درس می‌دهیم که همین دانشجویان را هر چند وقت یکبار به منزل شهدا می‌بریم و بسیار کار پر منفعتی است.

یکی از خروجی‌های مهم انجمن نویسندگان گلستان حتماً باید تولید کتاب در حوزه دفاع مقدس باشد. در اینباره و تولیداتی که داشته‌اید کمی توضیح بدهید.

سالیانی است که ما بدون حمایت نهادهای متولی کار جمع آوری خاطرات ایثارگران را بصورت فردی و گروهی انجام می‌دهیم، کار فردی اینجاست که من یک رزمنده را شناسائی می‌کنم، خاطراتش را ثبت می‌کنم، یک کتابی مثل فانوس کمین می‌شود.این یک بخشی از کار ماست، بخش دیگر هر هفته یک رزمنده را به انجمن دعوت می‌کنیم، بیش از ۲۰۰ نفر پای حرفهای این فرمانده یا رزمنده دوران دفاع مقدس می‌نشینند، دو کار انجام می‌شود، اول خاطره گوئی است که برخی از بین خاطرات داستان‌های کوتاه بیرون می‌کشند، برخی بصورت خاطره کار می‌کنند و بقیه هم آموزش می‌بینند که چگونه با رزمنده یا یک مادر شهید یا پدر و همسر شهید بصورت فردی یا گروهی ثبت خاطرات بکند، برخی نیز از این برنامه‌ها فیلمنامه و نمایشنامه بیرون می‌آورند، یک رزمنده که می‌آید چندین برنامه تولیدی، خروجی کار قرار می‌گیرد.

نوع دیگر برنامه ثبت خاطرات شفاهی است که نویسنده‌های جوان خودشان می‌روند جستجو می‌کنند و صاحب خاطره را از روستا یا محله خود پیدا می‌کنند و خاطراتش را می‌نویسند.کار رادیوئی هم در قالب داستان یک زندگی بیشتر سراغ رزمندگانی که خیلی حرف دارند می‌رویم. کار دیگر ما عکاسی و مستند سازی از خانواده شهداست یا جانبازانی که قطع عضو هستند.از دیگر برنامه‌های انجمن نویسندگان دیدارهای گروهی دانشجویان از دانشگاه‌های متفاوت است هر هفته یک تعداد از پسر و دختر را به دیدار خانواده شهدا می‌بریم، نتیجه این امر فرهنگ سازی در حوزه خویشاوند نگاری است. وقتی که تعداد سی چهل نفر دریک محله به دیدار یک خانواده شهید بروند، کل محله را دچار بیداری می‌کند. مردم محله تازه متوجه می‌شوند که چه گنجی توی محله‌شان هست و به آن بی‌اعتنا بوده‌اند.

 فعالیت فرهنگی در شهرستان و خارج از پایتخت چه سختی‌هایی دارد؟تفاوت کار فرهنگی در شهرستان و در پایتخت چیست؟

فرهنگ در شهرستان به نظرم مظلوم‌تر است، کار فرهنگی کردن مظلوم‌تر و سخت است. کار فرهنگی تنها به پوستر و همایش و جشنواره نیست. مجموعه‌های را می‌بینم که چند پوستر و عکس و عطر و چفیه و دکوری که به فروشگاه خود زدند، با بوی تند عطر تیروز، ادای دهه شصتی را در می‌آورند بعد می‌گویند داریم کار فرهنگی می‌کنیم.

کار فرهنگی یعنی باید محیط را فرهنگی کنیم.کار فرهنگی یک مفهوم گسترده ای دارد که شامل دانش و باور و هنر و اخلاقیات و حقوق اجتماعی و آداب و رسوم و سبک زندگی است؛ اصلا باید زندگی را فرهنگی کرد. باید انسان‌ها را بسوی فرهنگ هدایت کرد که اگر فرهنگ در سبد زندگی مردم هدایت بشود، مشکلات این قدر دامان جامعه را نمی‌گیرد، کار فرهنگی با بنر و پوستر نیست. کار فرهنگی رشد و تعالی انسان است.

فکر می‌کنید مهم‌ترین چیزی که افراد فعال، در فعالیت‌های خودجوش فرهنگی باید توجه داشته باشند و بدانند چیست؟

مهم‌ترین موضوع که افراد فعال در فعالیتهای خودش فرهنگی باید به آن توجه کنند، اول اینکه تبعیت داشته باشند؛ از یک فرماندهی واحد، بعد از الحاق شدن و جبهه سازی فرهنگی بهم دست بدهند، تا زمانی که پراکندگی وجود دارد، ما آسیب پذیری بالایی داریم.دشمن راه نفوذش را از همین شکاف‌ها پیدا می‌کند.

در عملیات کربلای ۴ یک عده عراقی لباس بسیجی پوشیده بودند، سربند یازهرا(س) بسته بودند، بازوبند یا حسین! چند متری نیروهای خودی الله اکبر می‌گفتند؛ بیسیمچی به شهید حاج حسین بصیر گفت: حاجی این‌ها بچه‌های لشکر امام حسین(ع) هستند، می‌خواهند با ما دست بدهند، حاج حسین کمی جلو‌تر رفت و فریاد کشید؛ این‌ها بچه‌های لشکر یزید هستند. بچه‌ها گفتن حاجی این‌ها سربند یازهرا و لباس بسیجی و بازوبند دارند،عراقی نیستند، خودی‌اند. حاجی گفت: قسم می‌خورم لشکر یزیدند، یک گلوله طرفشان شلیک کردیم؛ شروع کردن تیراندازی و آتش ریختن؛ ما باید خیلی مراقب خودمان باشیم.

بنابراین تجمیع فرهنگی مهم است، بعد تبادل تخصص بین واحدهای خودجوش و از همه مهم‌تر خودسازی فردی است. اگر انسان تمرین قلبی مداوم نداشته باشد و گمان کند نیازی به پروررش روح‌اش ندارد، این‌‌ همان نقطه رسوخی است که شیطان را به درون خویش دعوت می‌کند.در دوران دفاع مقدس وقتی رزمنده‌ها را می‌خواستند به میدان جنگ بفرستند یک دوره آموزش نظامی باید می‌دیدند، در این بین چندین درس دیگر بود که بیشتر از آموزش رزم توجه می‌شد، کلاس اخلاق، امروز هم اینطوری است باید بچه‌ها در کلاس‌های اخلاق تشکیلاتی بیشتر اهمیت بدهند تا کلاس تخصص‌های فرهنگی.مهم‌ترین چیزی که باید افراد فعال فرهنگی خودجوش به آن توجه کنند، آسیب و تهدیدی است که دیگران به آن توجه نمی‌کنند، دشمن امروز خودش را کشیده وسط محورهای عملیاتی و ما را دور زده است، ما کجای این جبهه هستیم. سال ۱۳۶۰ روزهای نخست جنگ من در کردستان بودم. آن روز‌ها جنگ خودش را کشیده بود پشت جبهه خودی، ما هم باید مراقبت می‌کردیم که از پشت سر گلوله نخوریم هم باید مراقب جلو و پهلوی راست و چپ می‌بودیم.

امروز که رهبر معظم انقلاب سال را سال فرهنگی نامیده به همین خاطر است که آن را در کنار اقتصاد آورده، حضرت آقا درک عمیقی از این صورت یافته، یعنی چی شبیخون فرهنگی؟

یعنی خواب هستیم و دشمن دور تا دورمان را صف بندی کرده، تعبیر دیگری که می‌توان آورد درهم آمیختگی فرهنگی اثبات این ادعاست که الان در کردستان هستیم و جنگ خودش را کشیده وسط شهر و یک چمران می‌خواهد و یک صیاد شیرازی و یک ناصر کاظمی. این نیست که بگویم دشمن کجاست؟ ما کجا هستیم و محورهای عملیاتی این جنگ کجاست، جریان مومن و انقلابی باید قبل از اینکه دست به کار فرهنگی بزند؛ برود شناسائی کند. دیدبانی درستی از وضع موجود داشته باشد. وضع موجود از دیدبانی واضح است که آمریکائی‌ها چنربازهای خودشان را وسط شهر پیاده کردند، وقتی خواب باشی، درهای ورودی باز باشد، دشمن می‌اد پای می‌زکارت و کارت را یکسره می‌کند.

انجمن نویسندگان استان گلستان با دیدبانی که از اوضاع امروز دارد بر آن شده که علاوه بر فعالیت‌های ساماندهی نویسندگان و نیروسازی انقلابی وارد جبهه دیگری که متصل به همین جبهه هست بشود آن هم راه اندازی فروشگاه محصولات فرهنگی است که شهر بشدت محتاج است فضایی اینچنینی را به خودش ببیند.شما سرتاسر خیابان‌های شلوغ شهر را ببینی هیچ حضوری از جبهه فرهنگی انقلاب را مشاهده نمی‌کنی. قدم به قدم خیابان‌ها در حال گسترش فرهنگ غرب است حالا چرا ما نباید برویم اینجا یک جبهه میانی بزنیم که وقتی یک جوان از اینجا عبور می‌کند دستش را بگیریم و بگویم که الان این همه را که اینجا می‌بینی از برکت شهداست. چرا ما میدان‌های شلوغ شهر را تحویل دادیم و خودمان رفتیم در مکان‌های دور از دسترس مردم داد می‌زنیم ما هستیم.

خوب آنجا که الان شهر شلوغ است یک عده برایشان معرکه گرفته‌اند و این‌ها اصلا صدای ما را نمی‌شنوند. این موضوعاتی است که جریان مومن انقلابی باید در سرتاسر این سرزمین گستردش دهد، تا میدان را ا باز پس بگیرد.انجمن نویسندگان گلستان با این دیدگاه جبهه سازی می‌کند، ظرفیت سازی می‌کند. در حوزه فرهنگی، کار جهادی کردن باید بر پایه امیدواری استوار باشد چرا که دشمن مدام و پیوسته در حال کد دادن‌های جدید به مردم است. مردم را از طریق رسانه‌های که در دست دارند وارد میدان می‌کنند و می‌آیند مقابل این حرکت جهادی شما که قرار است کار فرهنگی جهادی کنی.این کد‌ها گاهی امید شما را به یاس تبدیل می‌کند این‌‌ همان عملیاتی است که دشمن در اتاق فکرش طراحی کرده و انتهایش همین شکاری است که در دامش می‌افتی، وقتی امیدت را از دست بدهی آمادگی داری تا ذلت را بپذیری. مورد دیگر برای بچه‌های جبهه فرهنگی که بسیار مراقبت کنند خودشیفتگی است.

ابتکار و نوآوری آوری، نداشتن ساعت کاری و در پایان اینکه اصل را بر تربیت و نیروسازی باید گذاشت. خودسازی و نیروسازی که باشد، در مسیری که داری حرکت می‌کنی به لطف خدا هرگز باز نمی‌مانی. امروز با توجه به تهدید جدی و جنگ تن به تن با دشمن؛ باید چون دوران دفاع مقدس فوری اعزام شد، جنگ جدی است، بچه‌ها دوران ما اینطوری نبود که برات نامه بفرستند بیا جبهه، بچه‌ها اعزام فوری، جنگ جدی است از ما گفتن بود...

نظرات

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد

پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد

© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.