1393-07-17 18:08
1773
0
4040
گفتگویی خواندنی با قدیمی ترین پستچی گنبد:

بی قراری خانوادۀ رزمندگان نیمه شب ها هم من را وادار به کار می کرد

می گوید از سال ۴۲ مدیر دفتر پست شد اما چون تنها کارمند اداره پست بوده است نامه رسانی را هم خودش انجام میداده است البته پیاده و بدون هیچ وسیله ای .

به گزارش گلستان ما به نقل از قابوس نامه ،  روز ۱۷ مهر روز جهانی پست است ، اداره ای که امروز با توجه به پیشرفت تکنولوژی و در دسترس بودن وسایل ارتباطی کمتر مراجعه کننده دارد.

مامی توکلی عطا پیرمرد ۷۵ ساله ایست که روزی مدیر دفتر پست بوده او که امروز دیگر بازنشسته شده است به درخواست ما برای گرفتن مصاحبه به اداره پست آمد.

نفس زنان وارد اتاق می شود ، سلام می کنم و بگو می گویم شرمنده حاج آقا بخاطر ما شما هم اذیت شدید با مهربانی لبخندی می زند و در حالیکه روی صندلی می نشیند می گوید خوب است که هنوز کسانی هستند که از ما یاد می کنند.

پس از چند لحظه سلام و احوالپرسی گفتگویمان را با این سوال شروع می کنم: چه سالی وارد پست شدید ؟ می گوید من ۱۲ اسفند سال ۴۲ کارم را شروع کردم و ۲۹ اسفند ۷۲ بازنشسته شدم.

او ادامه می دهد بیشترین سابقه کار من مربوط به زمانی است که در کلاله بودم از سال ۴۶ تا سال ۶۸ مدیریت دفتر پست کلاله را بر عهده داشتم یعنی ۲۲ سال از عمر کاری خود را در کلاله گذراندم.

می پرسم ۱۷ مهر امروز با ۱۷ مهر های دیرور چه فرقی دارد؟ لبخندی می زند و می گوید دخترم امروز کجا و دیروز کجا ؟ آن سالها وقتی ۱۷ مهر می شد اینجا قیامت بود اداره پر بود از مردمی که با گل و شیرینی برای تبریک می آمدند و برای پستچی جایگاه خاصی قائل بودند چون پستچی پیام آور عزیزانشان بود اما امروز این افراد انگشت شمارند و کسی زیاد به پست مراجعه نمی کند.

توکلی همچنین می گوید : البته تا حدودی مردم حق دارند چون امروزه در دورترین نقاط شهر و روستا هم وسایل ارتباطی در دسترس است و ارتباط راحت تر از گذشته شده و نیاز به مراجعه به پست نیست و از طرفی هم هزینه های پست بالا رفته است.

اما در کل قبلا اعتماد به پست بیشتر بود مردم حتی وجوه نقدی خود را هم از طریق پست ارسال می کردند.

IMG_0087
می پرسم اولین حقوقی که گرفتید را یادتان هست ؟ می گوید عید نوروز ۴۲ بود که حقوق و عیدی ما را ۳۳۰ تومان گفته بودند البته یادم نیست چقدر دستم را گرفت چون بازنشستگی و چیز های دیگر از آن کسر می شد.

گفتگویمان را با این سوال که شما مدیر دفتر بودید پس قضیه نامه رسانی چیست ؟ ادامه می دهم او بیان می کند: من سال ۴۶ کلاله خدمت می کردم و تنها نیروی پست بودم بنابراین مجبور بودم هم کارهای مربوط به دفتر را انجام دهم هم نامه ها را برسانم البته وسیله نداشتیم و باید پیاده به دنبال آدرس و رساندن نامه ها می رفتم و پس از چندین سال یک پستچی برایمان فرستادند و یک موتور که بعدا دستمان را گرفت.

از او می خواهم  اگر خاطره ای از دوران خدمت خود دارد برایمان بگوید، توکلی می گوید : خاطره زیاد است خاطره ای از آتش گرفتن یک صندوق پست که نامه هایش نیمه سوخته شده بود البته با کمک آقای حسینی بخشدار وقت کلاله آنها را ترمیم کرده و به صاحبانش رساندیم و یا روزهایی که آب ، زیرزمین ساختمان قدیمی پست گنبد را فرا می گرفت و ما برای برداشتن نوشت افزار و وسایل مورد نیاز خود باید در اداره چکمه می پوشیدیم و از نردبان استفاده می کردیم.

این پستچی قدیمی می افزاید : اما بهترین خاطرات من مربوط به روز های جنگ است . روزهایی که نامه رزمندگان را به خانواده هایشان می رساندم.

روزهای سختی بود پیرمردها و پیرزن ها و حتی نوعرسان با گریه و زاری به اداره می آمدند و با التماس می خواستند تا اگر نامه ای  از فرزند یا همسرشان هست به آنها بدهیم .به آنها می گفتم ما در حال جنگیم و رزمندگان حتی فرصت خوردن ناهار را هم ندارند چه برسد نوشتن نامه ! اما باز دلم آرام نمی شد و از آنها می خواستم تا آدرس هایشان را برایم بنویسند و قول دادم که اگر در هر ساعت از شبانه روز نامه ای با آدرس آنها به پست برسد به دستشان برسانم .

مامی توکلی عطا با اشتیاق ادامه می دهد : این بی قراری ها نیمه شب ها هم من را وادار به کار می کرد و من پای پیاده و با یک چراغ فانوس در کوچه و پس کوچه های شهر به دنبال آدرس و رساندن نامه رزمندگان به خانواده هایشان می رفتم و یک شب ساعت ۱ بعد از نیمه شب بود که در یکی از همین کوچه ها رئیس پایگاه بسیج جلوی من را گرفت و ایست داد ، وقتی جلو آمد و من را دید از بیرون بودن من در این وقت شب تعجب کرد اما زمانیکه ماجرا را تعریف کردم  گفت: دست شما درد نکند شما این وقت شب هم کار می کنید ؟! و خداحافظی کرد و رفت.

از اومی پرسم از ۳۰ سال خدمت خود در پست راضی هستید؟ اذعان می کند: همین که پیش خدا شرمنده نیستم برایم کافیست چرا که نون حلال برای فرزندانم به خانه برده ام و خوشحالم که در اداره ای کار کرده ام که نه رشوه خواری و نه پارتی بازی در آن بوده است ، اداره ای پاک از هر لحاظ.
به عنوان آخرین سوال از او می خواهم انتظارش را از مسئولین بگوید و او اینگونه پاسخ می دهد : من ۸ فرزند دارم که همگی تحصیل کرده هستند و دو فرزندم هنوز با من زندگی می کنند و کاری ندارند انتظار دارم  مسئولین فکری برای اشتغال جوانان من کنند چون حقوق بازنشستگی من کفاف خرج همه ما را نمی دهد.

در حالیکه  از او عکس می گیرم بابت قبول این مصاحبه با توجه به وضعیت جسمی که دارد تشکر می کنم . او نیز می گوید خوشحال است که یادی از او کرده ایم و ضمن تشکر از قابوس نامه برای ما آرزوی موفقیت می کند.

انتهای پیام/

نظرات

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری گلستان ما در وب سایت منتشر خواهد شد

پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد

© کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب گلستان ما با ذکر منبع امکان پذیر است.